به گزارش خبرنگار گروه جامعه خبرگزاری میزان، دستانش را به هم میساید و "ها" میکندو برای چندمین بار کلید را در قفل خودرو میچرخاند. از باز شدن در ناامید که میشود،با نارضایتی میگوید: ببین توی این سرما حتی ماشینهای امدادی ما هم یخ زدهاند چهبرسد به خودروهای معمولی.» عینک کوهنوردیاش را نشان میدهد و ادامه میدهد: «دیشبفقط کافی بود 10دقیقه تو سرما بایستی قطعا چشمانت یخ میزد. حتی با این عینک هم چشمانتیخ میزد. مجبور بودیم هر چند دقیقه شیشه عینک را از یخها پاک کنیم و دوباره عملیاتامدادونجات را ادامه بدهیم؛ اوضاع از آنچه تعریف میکنم خیلی بدتر بود...
خورشید روز جمعه نیمهبهمن ماه، هنوز در سینهکش جاده جاخوش کرده که راه میافتیم سمت شرق استان تهران؛ جاییکه یکباره میزبان برف و کولاکی ناخوانده و نه چندان خوشایند شد و مسافران را زمینگیرکرد و در ادامه بهمنی که جان سه نفر را گرفت. حد ترخیص تهران که تمام میشود، برف وزیباییاش مجال خودنمایی پیدا میکند و در ادامه مردمی که گوشه و کنار جاده فرصت رامغتنم شمردهاند برای برف بازی و خاطرهسازی!
جالب است پلیس راهاز بستهبودن جاده فیروزکوه و دماوند خبر میدهد، اما مردم همچنان پشت حصار نیروهایپلیس مصرانه به انتظار نشستهاند تا شاید راهی باز شود انگار کسی خبر ندارد یا برایشکماهمیت است که کمتر از 24 ساعت پیش در این جاده چه غوغایی برپا بوده است. جاده خطرناکاست و لغزنده هنوز ماشینهای راهداری مشغول جمعکردن بقایای برف و کولاک جاخوش کردهدر جادهاند تا هر چه سریعتر بشود جاده را برای بازگشایی و تردد مسافران هموار کرد.
هر چه میبینی برفاست و سپیدی و سرما؛ سرمایی که ته دلت را بدجور میلرزاند و تا استخوانهایت هم اینلرزیدن را حس میکنی؛ میگویند دمای هوا از منهای 20 درجه هم بیشتر بوده است، آنهمبا وزش شدید برف و کولاک و حالا از آن شب سرد و پرحادثه؛ سکوتی مطلق و وهمبرانگیزباقی مانده.
میرسیم پایگاه امدادونجاتجادهای آبعلی (یادمان شهید حسین لالی)روبهروی پیست آبعلی؛ جایی که بچههای امدادگرشدر فصول مختلف سال بهخاطر اینکه در مسیر تردد بودن و جاذبههای پیست، همیشه سرشانشلوغ است. ساختمانی دو طبقه که امدادگرانش شبی سخت و نفسگیر را پشتسر گذاشتهاند.از وضعیت خیس و پر از برف کفشها و چکمههامیشود حدس زد تازه برگشتهاند به پایگاه.
باید مردم را از یخزدگینجات میدادیم
ساعت حدود 5 بود کهبرف و کولاک شدت گرفت آنقدر که غوغا به پا شد. جاده از سمت بالا و پایین بسته شده بودو تیمهای ما نمیتوانستند به کمک مردم بیایند تا چند ساعت اول خودمان بودیم؛ حدود20 امدادگر و نجاتگر. درخواست کمک کردیم، اما ماشینهای امدادی هم در جاده به دلیل سرعت کولاک و بستهبودن راه گیر کرده بودند.مردم غافگیر شده و همه ماشینها در هم گره خورده بودند. مردم از ماشینها بیرون آمدهبودند و وحشتزده فقط جیغ میزدند.» اینها را مهدی میگوید از امدادگران داوطلب پایگاهکه از همان ساعات اول در عملیات حضور داشته است.
اوضاع دیشب بحرانیبوده آنقدر که خود بچههای پایگاه هم مصداقش را کم دیدهاند. دکتر سیفی، پزشک پایگاهاست مردی میانسال که شمرده و آرام و با اطلاعات حرف میزند، میگوید: «ما خودمان همکه این همه عملیات رفتهایم و با این منطقه آشنایی داریم تا بهحال برف و کولاکی بهاین وسعت و شدت ندیده بودیم، اوضاع خیلی بحرانی بود باید مردم را از یخزدگی نجات میدادیم.
همه آنهایی که درمسیر بودند و امکان کمک داشتهاند به کمک امدادگران میآیند؛ از هیئت کوهنوردی تا بچههایراهداری. بچههای امدادگر گیلاوند و پردیس هم خودشان را میرسانند. حفظ جان مسافراناولویت اول است و به دلیل شرایط نامطلوب و عدم بازگشایی مسیر تصمیم بر این میشود باماشینهای امدادی، مردم در محلی امن و گرم اسکان داده شوند تا برف و کولاک آرام بگیرد.
دکتر میگوید: شرایطسختی بود؛ خیلیها همکاری نمیکردند، نمیخواستند ماشین خود را ترک کنند، فکر میکردنداگر در داخل ماشین بمانند، امنتر است. تصوری از حجم برف و کولاک نداشتند. با خواهشو تمنا و کلی صحبت توانستیم راضیشان کنیم ماشینهایشان را ترک کنند. اگر زودتر راضیمیشدند عملیات زودتر تمام میشد. بالغ بر500 مسافر در همین مسیری که آمدید بالا،گرفتار شده بودند فقط 4 اتوبوس که هر کدامشان 40 مسافر داشتند را باید خالی میکردیم.
روایتی از یک عملیاتنفسگیر در دره مبارکآباد
حدود ساعت یک نیمهشب تمامی مسافران در راه مانده به مکانهای امن منتقل و اسکان اضطراری میشوند تا شرایطجوی کمی بهتر شود و یک، دو نفر هم با مسئولیت خود در ماشینهایشان میمانند. مهدی میگوید:«وقتی همه اسکان داده شدند با بچهها رفتیم شعبه تا پتو و تغذیه شرایط اضطرار بیاوریمو بعد بردیم بین مساجدی که مسافران را جا داده بودند توزیع کردیم. فکر میکنم حدودساعت 4 صبح بود که برگشتیم پایگاه. دو، سه ساعت بیشتر نتوانستیم بخوابیم. وقتی برفو کولاک کمتر شد تصمیم گرفتیم برویم چرخی بزنیم در میان ماشینها و ببینیم اوضاع چطوراست کسی نباشد که جا مانده باشد و نیاز به کمک داشته باشد.»
در مسیر بچههای اورژانسرا دیدیم، گفتند به ما اطلاع دادند دیشب در دره مبارکآباد بهمن آمده و چند ماشین ماندهاندزیر بهمن. با وجود برف و کولاک شب گذشته مسیر دشواری بود. اصلا نمیشد با ماشین برویم.پیاده راه افتادیم سمت دره مبارکآباد. مردم بومی آمده بودند برای کمک. میگفتند چهار،پنج ماشین گرفتار بهمن شدند؛ 2 کامیونت ایسوزو، یک ماشین راهداری و یک سواری لکسوز؛هر چهار نفر مانده در برف مرد بودند و تنها.یک نفرشان زنده بود، اما در میان پارههای آهن بدجور گرفتار شده بود.
با توجه به شرایطخاص مصدوم گرفتار در ماشین تا پایان عملیات رهاسازی تمام عملیات تثبیت شرایط جسمانیمصدوم در همان ماشین انجام شد. یکی از امدادگران میگوید: اوضاع وحشتناکی بود آنقدرهوا سرد بود که سرم نمکی که برایش وصل کرده بودند یخ زده بود.
دکتر که خودش هم مسئولتثبیت وضعیت مصدوم بوده، میگوید: «مصدوم هوشیار بود و وضعیت عمومیاش یا لااقل آنچهما میدیدیم مناسب بود. بالاخره با قیچی و ستهای نجات، عملیات رهاسازی انجام شد ومصدوم را خارج کردیم.
مهدی ادامه میدهد: بیش از 12 ساعت بود که در آن برف و کولاک مانده بود، زنده ماندن آن هم بعد از سقوطاز آن ارتفاع و با این سرمای هوا و در میان ماشین مچاله شده واقعا معجزه بود. اما رانندههایدیگر زنده نماندند؛ یکیشان هم آقای طلوعی بود از مسئولان راهداری؛ بنده خدا خیلی برایمردم گرفتار در برف زحمت کشید، اما طعمه بهمن شد. خیلی گشتیم تا شاید رد ماشین دیگریهم باشد؛ بچههای پایگاههای دیگر همه آمده بودند؛ پاکدشت، پردیس، تجریش و... سگهایآنست هم آمدند تا شاید رد و نشانی بتوان از افراد مانده در زیر بهمن پیدا کرد؛ برخیهامیگفتند یک سواری پراید هم بوده که در برف مدفون شده بهخاطر همین منطقه را چند بار گشتیم، اما چیزی پیدا نکردیم. الان یکی،دو ساعت است که برگشتیم پایگاه...
عملیات برای امدادگرانپایان ندارد!
روایت که به اینجامیرسد بچههای پایگاه عکسهایی که از عملیات گرفتهاند نشان میدهند و لحظات نفسگیریکه تا به حال تجربه نکرده بودند. هر کدام چیزی میگوید و داستانی فرعی از آنچه در24 ساعت گذشته اتفاق افتاده است. حرفهایمان گل انداخته که دکتر میآید و میگوید: بچهها بلند شوید برویم. گزارش همان پراید گمشده در بهمن را دوباره دادهاند، میرویمبرای جستوجوی دوباره.
زودتر از آنها میآییمپایین تا از سرعت آمادهشدنشان کم نکنیم. مشغول پوشیدن کفش خیس و پربرف و رنگ و رورفته که میشوند، یکی میگوید: ما با همین کفشها دیروز در عملیات بودیم با همینهاکه میبینید.» یک نفر میماند در پایگاه و بقیه با یک خودرونجات و یک آمبولانس میرونددر جاده.
چندبار در کناره جادهمیزنند کنار و بهدنبال رد و نشانی از خودرومفقودی گزارش شده، میگردند. دره را دوباره بالا پایین میکنند و بعد میرویم همانجا که بهمن آمده بود. هر آنچه تعریف کردهاند حالا جلو چشم است، با تمام جزئیات. از4 ماشین سقوط کرده فقط مچالههایی از آهن ماندهآنقدر مچاله که به وضوح نمیشود تشخیص داد نوع و رنگ ماشین را. ماشین سنگینها یخچالیبودهاند و حامل موادغذایی این را میشود ازکرههای مارگارین و ورقهای یخچالها که حالا مثل تکههای کاغذ شدهاند و خودنماییمیکنند در آغوش بهمنی که نامهربانانه در برگرفتهشان، فهمید.
مهدی به یکی از تکههایمچاله شده از ماشینها اشاره میکند، میگوید: همین جا بود آن راننده را زنده درآوردیم،باورتان میشود از چنین آهن پارهای آدم زنده بیرون بیاید. فقط خدا کمک کرد. این رامیگوید و دوباره با دو نفر از بچهها از تپهها بالا میروند تا شاید رد و نشانی پیداکنند. چند نفری از مردم محلی که چراغهای خودروهای امدادی را دیدهاند پی خبر میآیند.
یکی میگوید: «ازصبح آمدهاند و میگردند، اما فکر نمیکنم ماشین دیگری باشد. آن یکی میگوید: ایندره تلفات زیاد دارد تابستان که تابستان است حداقل دو، سه ماشین میافتد پایین چه برسدبه این اوضاع و احوال و حجم بهمنی که هر قدر هم کنارش بزنی باز هم عمق دارد.
خبری از ماشین گمشدهنیست. دکتر میگوید: هنوز در بود و نبود ماشین شک و تردیدهایی است، برخی میگویندیک پراید قبل از سقوط بهمن دیدهاند که افتاده پایین، اما برخی دیگر میگویند قبل ازسقوط بهمن راننده محل را ترک کرده است، اما وظیفه ما از همه چیز مهمتر است. وظیفهماست هر اعلام گزارشی که میشود بیاییم و بررسی کنیم چه درست و چه غلط. اگر صدبار دیگرهم گزارش بدهند باز هم میآییم و میگردیم.
هوا دوباره میل به یخزدن دارد و تلاشهای یک ساعتهبرای یافتن رد و نشان خودرو مفقوده به جایی نرسیده. بچهها یکی یکی فراخوانده میشوندتا برگردند پایگاه. سوز سرمای استخوانسوز که به جانمان مینشیند ما نیز عزم رفتن میکنیم.مسئول پایگاه سفارش میکند که زیاد در جاده نمانیم که هم خطرناک و یخزده است و همگرگ دارد و بعد معذرت میخواهد از چایی که آماده نبود برای پذیرایی و وعده میگیردبرای یک دیدار دیگر در یک شرایط بهتر.
پایان عملیات اعلامو وضعیت در جاده دماوند و آبعلی و... به حالتعادی برگشته و استان تهران که در میان 27 استان برفی، آخر هفته بحرانیترین شرایط راداشت آرام شده است؛ آنهم با تلاش انسانهایی که خواستههایشان نه برای خودشان که برایخدمت بیشتر است و تنها میشود از سوز سرمای رد انداخته در چهرههایشان اندکی درک کردثانیه به ثانیه تلاشی را که در هیچ معادلهای نمیتوان قدر و ارزشی برایش تعریف کرد.