مازندمجلس: خبرگزاری میزان- مهرداد چند بار مریم را صدا زد، اما جوابی نشنید. از صخره پایین آمد و خود را به نامزدش رساند. او نفس نمیکشید. هراسان با پلیس تماس گرفت و موضوع را گزارش کرد.
بعد از یک ساعت به مقابل کلانتری رسید. سربازی مقابل در منتظرش بود. تا ابتدای سنگفرشهای دامنه کوه با ماشین رفتند و مجبور شدند برای رسیدن به محل حادثه حدود نیم ساعتی پیادهروی کنند. وقتی به محل حادثه رسیدند، تیم جنایی در حال تحقیقات بودند. مامور تجسس کلانتری با مشاهده سروان خود را به او رساند و گفت: زن جوان به نام مریم از قهرمانان صخرهنوردی کشور است که امروز همراه نامزدش برای تمرین به اینجا آمده بودند. مریم در کارش تبحر خاصی داشت و چند بار قهرمان مسابقات بینالمللی شده بود. او در حال بالا رفتن از این صخره تعادلش را از دست داد و سقوط کرد. بر اثر شدت صدمات در دم فوت کرده بود. نامزدش در زمان حادثه در بالای صخره ایستاده بود و ما را از ماجرا با خبر کرد.
کسی شاهد ماجرا نبوده؟
نه. اینجا فاصله زیادی با جاده دارد و کوهنوردان به اینجا نمیآیند. اینجا به خاطر صخرههایی که دارد محل تمرین صخرهنوردان است.
سروان خود را به جسد زن جوان رساند. شکاف عمیقی روی پیشانی مریم دیده میشد. وسایل او کنارش قرار داشته و کلاه مخصوص صخرهنوردی به سر نداشت. پزشک هم پس از معاینه جسد اعلام کرد با توجه به سقوط از ارتفاع پا و دستهای زن جوان دچار شکستگی شده است. به نظر میرسد علت اصلی مرگ ضربه وارد شده به پیشانی مقتول است. برای گزارش نهایی باید بیشتر بررسی کنم. بهزودی گزارش نهایی را ارسال میکنم.
کارآگاه میری از مامور کلانتری خواست نامزد مریم را برای بازجویی نزد او بیاورد. مرد جوان به نام مهرداد هراسان و مضطرب در غم مرگ نامزدش بیتابی میکرد. سروان او را آرام کرد و خواست با دقت به پرسشهایش پاسخ دهد.
چند وقت است با مریم نامزد کردهای؟
من و مریم یکسال قبل در جریان تمرین صخرهنوردی با هم آشنا شده و شش ماه قبل نامزد کردیم. قرار بود قبل از عید ازدواج کنیم که این حادثه تلخ رخ داد.
نامزدتان چطور سقوط کرد؟
من ابتدا بالا رفتم و آنجا منتظر مریم ماندم. او به نیمه راه رسیده بود که تعادلش را از دست داد و سقوط کرد. سریع خودم را به پایین رساندم، اما مریم مرده بود.
چرا از کلاه مخصوص استفاده نکرده بود؟
او خیلی مغرور است و همین غرور کار دستش داد.
صدای شیون زنی سکوت منطقه را شکست. زن میانسال خود را روی جسد دخترش انداخته بود و شیون میکرد. او وقتی مهرداد را دید به طرفش دوید و گفت: قاتل... آخرش هم دخترم را کشتی.... اجازه نمیدهم با صحنهسازی از مجازات فرار کنی.
سروان به سمت این زن رفت و از او خواست برای تحقیقات همراه او برود. به کنار صخرهای بزرگ که رسیدند گفت: دخترتان از این صخره سقوط کرده است. تا به حال سابقه داشته گرفتار حادثه شود؟
او سقوط نکرده، بلکه مهرداد او را کشته است. مریم خیلی حرفهای بود و بالا رفتن از این صخرهها کار سختی برای او نبود.
چرا معتقدی دخترت به قتل رسیده است؟
مهرداد و مریم این اواخر با هم اختلافاتی داشتند. مهرداد قصد جدایی داشت، اما دخترم مانع این کار بود. مهرداد وقتی نتوانست از دخترم جدا شود، او را کشت.
سروان پس از تحقیق از این زن خود را به بالای صخره رساند. وسایل مهرداد آنجا قرار داشت و لبه صخره چند قطره خون دیده میشد. وسایل مهرداد را به پایین انتقال داد و پس از صحبت با قاضی جنایی دستور بازداشت مهرداد را گرفت.
*شما خوانندگان گرامی می توانید با ذکر دولیل در قسمت نظرات اعلام کنید که سروان میری چگونه به راز این قتل پی برده است.