برگزیده ها

مازندمجلس: سیاست > احزاب و شخصیت‌ها - فرزندان «شهید مطهری» گاه‌گاهی همراه مادرشان عالیه خانم، سری به خانه قدیمی‌شان در خیابان دولت می‌زنند و خاطرات قدیمی شان را زنده می‌کنند. آن‌ها هنوز هم خاطرات شخصی و انقلابی پدر شهیدشان را به خوبی به خاطر دارند.

مازندمجلس:الهه محمدی: پدرشان را سال‌ها است از دست داده‌اند اما هنوز هم خانواده‌شان سرِپااست. خانواده شهید مرتضی مطهری 8 نفره است؛ علی، مجتبی، فریده، وحیده و سعیده،حمیده و محمد فرزندان «مرتضی» و «عالیه»اند. حالا هر کدامشان برای خودشان زندگی دارند اما خانه قدیمی‌شان در خیابان دولت رافراموش نکرده اند. همان خانه‌ای که روزی پدرشان مهمترین کتاب‌هایش را در آن نوشت ومهمترین جلسه‌های انقلابی را به همراه همرزم‌هایش برگزار کرد. حالا فرزندان «شهیدمطهری» گاه گاهی همراه مادرشان عالیه خانم، سری می زنند به این خانه 60 ساله و خاطرات قدیمی شان را زنده می‌کنند. هرچقدر هم که سرشان شلوغ باشد «مطهری»هاوفادارند به خاطرات قدیمی‌شان؛ هر چند روز شهادت شهید مطهری، او در خانه دیگری سکونتداشته است. خانه ای چند خیابان بالاتر از خانه شماره «116».

  پدرم کانون عاطفی خانواده بود

وحيده مطهري، استاديار زبان و ادبيات عرب و اين روزها در دانشگاهالزهرا مشغول تدريس است. او دختر چهارم خانواده مطهری است و خاطره ها دارد از پدر.از زمانی که در خانه قدیمی شان به همراه شهید مطهری و خواهران و برادرانش زندگی میکرده است.«بیشتری آثار پدرم در همین خانه نوشته شده است. همین خانه ای که الانبه موزه تبدیل شده است. علاوه بر این دوستان شهید مطهری که رجال علمی و سیاسیبودند در آن زمان رفت و آمد زیادی به خانه ما داشتند که می توان به اعضای جامعهروحانیت مبارز، انجمن پزشکان، جامعه مهندسین و از اشخاص  دیگری  همچوندکتر علی شریعتی و آیت الله خامنه ای رهبر انقلاب نام برد. البته این رفت و آمدهاتنها به خانه قدیمی ما محدود نبود و در خانه جدید هم ادامه داشت.  حتی رییسساواک  هم یک بار سرزده به خانه جدید ما آمد. در آن روز آیت الله منتظریقصد عزیمت به فرانسه را داشتند و رییس ساواک به خانه ما آمد تا از شهید مطهریبخواهد که به امام (ره) پیام ساواک  را مبنی بر اینکه دست از انقلاب بردارد،برساند.

دختر چهارم خانواده مطهری دستگیری های پدرش را هم یادش هست؛ روزهاییکه ساواکی ها برای بردن پدرش به خانه آن ها می آمدند و او را جلوی چشمان خانواده اشبه زندان می بردند؛ «پدرم کانون عاطفی خانواده بود. در فاصله سال های 46 تا 54 اوجفعالیت های سیاسی انقلابیون و اوج اختلافات فکری در بین مردم بود. پدرم هم درکانون این فعالیت ها بود اما ما هیچ وقت ندیدیم که ایشان مسائل و مشکلات موجود درجلسه هایشان با افراد را به درون کانون خانواده بیاورد. ایشان شب ها ما را دور همجمع می کرد و از تک تک ما درباره درس و مدرسه می پرسید. بعضی مواقع اختلافاتخانوادگی پیش می آمد، آن ها به این خانه می آمدند تا پدرم مشکلاتشان را حل کند.پدرم هم با تمام مشغله ای که داشت سعی می کرد با آن ها صحبت کند. اگر به گوشش میرسید که کسی مشکل بیماری دارد و پول ندارد با بازاری ها یا انجمن های پزشکی تماسمی گرفت و می گفت باید مشکل این شخص هرچه سریعتر حل شود.»

از هدایت جوانکِ کمونیست تا نگارش کتاب حقوق زن در اسلام

وحیده مطهری از روزهایی می گوید که پدرش در خانه اش قصد هدایت جوان هارا داشت؛ «من یادم هست زمانی یک جوان به همراه دوستش که کمونیست شده بود به خانهما می آمد تا پدرم با دوستش صحبت کند و او را به سمت اسلام برگرداند. یادم هست کهپدرم چقدر برای این جوان وقت می گذاشت و با او صحبت می کرد. البته وقتی آن ها ازخانه ما می رفتند پدرم به ما می گفت لیوان این فرد را آب بکشید چون نجس است.»

او همچنین از عشق میان پدر و مادرش هم حرف‌ها دارد: «پدرم و مادرمتفاوت سنی داشتند و به همین خاطر مادرم، پدرم را مراد خودش می دانست. مادرم درمنزل پدر دیپلم گرفت و اهل شعر است. ایشان در موفقیت شهید مطهری تاثیر بسیار زیادیداشت و پدرم نام کتاب حقوق زن در اسلام را هم با مشورت مادرم انتخاب کردند.»

وحیده مطهری می گوید که پدرش به جایگاه زن در خانواده اهمیتزیادی  می داد و همین موضوع زمینه ای برای نگارش زن در حقوق اسلام بود؛ «اوبه مقام زن خیلی اهمیت می داد. یادم هست همسر یکی از روحانیون برای ما تعریف میکرد که زمانی عده ای از روحانیون را به همراه پدرم به خانه شان دعوت کرده بودند.بعد از پایان شام همه روحانیون رفته بودند اما شهید مطهری گفته بود من می خواهممستقیم از زن خانه  به خاطر پختن غذا تشکر کنم. پدرم معتقد بود زن اساس خانهو خانواده را تشکیل می دهد، به همین خاطر به مادرم خیلی اهمیت می داد. به خاطرهمین هم یاد پدرم هنوز برای مادر زنده است، پدرم به خوابش می آید و در خیلی ازمشکلات به او کمک  می کند.»

تصویری از شب شهادت «پدر»

فرزند چهارم شهید مطهری شب شهادت پدرش را هم خوب به خاطر دارد: «پدرمدر شب شهادت به خانه دکتر سحابی رفته بود. من خانه بودم و امتحان زبان داشتم و درحال درس خواندن بودم، تلفن خانه زنگ زد و شخصی که پشت تلفن بود به مادرم گفت کهمطهری شب به منزل نمی آید. مادر گفت که مطهری کسی نیست که اگر نخواهد شب به منزلبیاید کسی را واسطه گفتن این خبر کند، به من بگویید که چه شده است؟ آن شخص گفت کهپای مطهری تیر خورده است. بعد مادرم به همراه برادرم علی به سمت بیمارستان رفتندکه همانجا تا مادرم را دیده بودند به او تسلیت گفته بودند. مادرم همانجا خیلی محکمایستاد و گفت شهادت افتخاری برای خانواده ما است. بعد مادرم به خانه آمد و با لحنیآرام به ما گفت که ناراحت نباشید که ما هم جزو خانواده شهدا قرار گرفتیم. ما تاصبح بیدار بودیم و در کتابخانه پدرم می چرخیدیم و به دنبال وصیت نامه ایشان بودیمکه سر ساعت 2 نصفه شب صدای ساعت پدرم برای نماز شب یه صدا در آمد که از تاثیرگذارترین خاطرات من است. او قبل از عصر به بیرون از خانه رفته بود اما ساعتش راکوک کرده بود تا مبادا نماز شب را از دست بدهد.»

  ماجرای پنهان کردن شهید محمد منتظری در خانه 116

مجتبی مطهری بزرگ تر از علی آقا است، با این وجود می گوید خیلی ها فکر میکنند علی آقا از او بزرگ تر است.  او هم سال های کودکی اش را در خانهقدیمی مطهری ها در خیابان دولت پلاک 116 گذرانده است. وقت نماز مغرب است و او بهحسینیه یزدی ها در مجاورت خانه قدیمی شان رفته تا نمازش را سر وقت بخواند. او رابعد از نماز در همان حسینیه از پدرش می گوید: «ما در سال 46 به این خانه آمدیم.کتاب هایی مانند خدمات متقابل اسلام و ایران و مساله حجاب و خیلی کتاب های دیگر دراین خانه نوشته شدند. پدرم شهید محمد منتظری، پسر آقای منتظری را در این خانه مخفیکرده بود. وقتی ساواک برای دستگیری او به خانه ما ریخت نتوانست او را پیدا کند.پدرم به آن ها گفت من که گفتم او در اینجا نیست چرا خودتان را به زحمت انداختید!»

او ادامه می دهد: «آیت الله مهدوی کنی سه سال و نیم در زندان بودند و بعداز آزادی زیاد به منزل ما می آمدند. آیت الله انواری دوست پدرم بودند که 15 سال درزندان شاه بود. هر وقت به خانه ما می آمد پدرم می گفت بروید دست او را ببوسید، اوانسان ارزشمندی است. همسایه های ما حجاب نداشتند و پدر به من می گفتند برو بهدخترهای همسایه بگو زمانی که علما به خانه ما می آیند زیاد اطراف خانه نباشند.»

مجتبی مطهری خصوصیات اخلاقی پدرش را به یاد دارد و می گوید شهید مطهریدر همه ارکان زندگی خانوادگیشان مرشد بوده است؛ «من در زمان انتخاب رشته مدرسهعلاقه داشتم که درس هنر بخوانم اما پدرم چندین جلسه با من صحبت کردند که بهتر اسمنصرف بشوی و  الهیات بخوانی. من هم در آخربه توصیه پدرم عمل کردم و الهیات خواندم و الان که دکترای این رشته را دارم راضیمکه آن زمان به توصیه پدرم عمل کردم.»

29219

مطهری خانواده مادرم همراه اسلام شهادت قدیمی زمانی روحانیون داشتند مجتبی آمدند ساواک منتظری چهارم وحیده خیابان زندگی خاطرات کانون توصیه همانجا نگارش اهمیت کمونیست داشتم همسایه دوستش انجمن عالیه عاطفی فرزندان مرتضی پدرشان نوشته انقلاب زندان دستگیری ادامه البته هدایت