برگزیده ها
مازندمجلس: در چند انتخابات اخیر دچار تناقض مشارکت شدیم. از یک طرف استحکام نظام به مشارکت بیشتر مردم در انتخابات است و از سوی دیگر مشارکت بیشتر ظاهرا به شکست جریان انقلابی تر منجر شده است.
مساله این است که سیاست جریان مخالف از مدتها پیش تغییر کرده است و بجای تحریم انتخابات، به مشارکت در انتخابات دعوت می کنند. هدفشان نیز حضور حداکثری مخالفان و ساخت دوقطبی‌های نمادین است تا قدرت شان را به رخ بکشند. از سوی دیگر محرومین و حاشیه نشین های شهر ناامید از مسئولین اجرایی اند و با صندوق انتخابات قهرند و حاضر نیستند مشارکت کنند. نحوه مواجهه و انتقاد ما از دولت نیز به این ناامیدی ها از حاکمیت(و نه دولت) دامن زده است. این یعنی مشارکت آرای سیاه زیاد و آرای خاکستری کم شده است.   
این تناقض را باید چه کسی حل کند؟ فارغ از نقش دولت ها، به نظر میرسد کلید حل این تناقض در دست انقلابی ترهاست. نباید نگران بود.  
اولا باید از تغییر سیاست مخالفین برای عبور از تحریم انتخابات استقبال کرد. سرجمع این اتفاق فارغ از برد و باخت، به نفع نظام است.
انقلابی واقعی کسی است که حاضر باشد یک نفر تحریمی را به انتخابات دعوت کند حال آنکه در نهایت به نامزد رقیب رای دهد.
اما مساله مهمتر تلاش برای امیدواری به صندوق رای است. آنچه برای اصولگراها رای می سازد توجه به حاشیه نشین ها و آرای مستضعفین است. این توجه منجر به امید و روشنی است. البته که حل مشکل این طبقه از جامعه با مدیران اجرایی است اما توجه کردن به این اقشار و خدمت به آنها خودش احساس کرامت و عزت می دهد و این یعنی امیدواری به صندوق. از حالا باید برای آشتی دادن خاکستری ها با صندوق رای تلاش کنیم.
 اگر در 4 سال پیشرو، گروه‌های جهادی شهری و روستایی چندین برابر شد، یعنی به خودآگاهی در این شکست رسیدیم.
اگر توانستیم با ادبیات رایج و مسلط طبقه متوسط، ارزش های انقلابی را دنبال کنیم یعنی حرکت بسمت پیروزی.
اگر نحوه افشاگری ها و انتقادمان از قدرت به ناامیدی از حاکمیت و صندوق منجر نشد یعنی رشد گفتمانی.

چه باید کرد؟اما دقیقا برای رسیدن به پیروزی باید چه کرد؟ 
چه ارتباطی بین کار اجتماعی و جهادی و خدمت رسانی با صندوق رای و آرای خاکستری وجود دارد؟
مساله این است که اصولگراها شکست خوردند چون نتوانستند خودشان را ثابت کنند. نتوانستند تصویر واقعی شان را به مردم منتقل کنند. این بدفهمی دو دلیل داشت.  
یکی تدلیس و وارونه نمایی و رقیب هراسی حریف و دیگری ناتوانی اصولگراها از معرفی خود به مردم. و البته مهمتر از همه فاصله گرفتن از مردم است که نتیجه اش بدفهمی اجتماعی و تدلیس و وارونه نمایی است.
 مساله این است که شب انتخابات تنها دو راه وجود دارد؛ یک حرف های هیجانی و شاخ دار و رقیب هراسی و سوار شدن بر "جهل مردم". دوم صداقت در معرفی و بیان وعده ها و قول ها و قرارها.
"صداقت" وقتی در کوتاه مدت و صحنه اجتماع جواب می دهد که "اعتماد" باشد. اعتماد تنها و تنها زمانی ایجاد می شود که "علقه محبتی" با مردم شکل بگیرد.
 این علقه محبتی ایجاد نمی شود مگر با "کار اجتماعی" و "خدمت رسانی محسوس".   "هویت انقلابی" ما "خدمت رسانی به محرومین" و "توجه به مردم" است. مردم به ماهو مردم. طبقه متوسط نیز مردم است. بی حجاب و کم حجاب و ... هم مردمند. هویت جوان انقلابی "دیدن و توجه" به مردم و فعالیت اجتماعی با چنین گستره ایست. یک گام فراتر نیز خادمی مردم مستضعف و پابرهنه است.  
این "کار اجتماعی" و "خادمی محرومین" علقه محبتی می سازد. اعتماد ایجاد می کند و در نهایت صداقت را باور می کنند و تاب مقابله با جهل پراکنی ها را خواهند داشت.  
اشتباه نکنیم؛ غرض صرفا انتخابات و قدرت نیست. برای دفاع از انقلاب به این اعتماد نیاز داریم.
۴ سال فرصت هست تا به هویت اصیلمان بازگردیم.

کانال تحلیلی محسن مهدیان در تلگرام
http://telegram.me/mahdian_mohsen
انتخابات مشارکت صندوق انقلابی اجتماعی اعتماد تناقض اصولگراها خاکستری رسانی محرومین محبتی ایجاد صداقت نتوانستند هراسی خادمی پیروزی نمایی بدفهمی وارونه تدلیس متوسط معرفی نهایت تغییر تحریم سیاست مساله بیشتر جریان حاشیه اجرایی امیدواری البته مهمتر واقعی ناامیدی حاکمیت جهادی