برگزیده ها
"| خانه ی وطن آباد! "|

یادداشت مازندمجلس: مردم شریف ایران اگر جنگ طلب بودند به رقبای انتخابات یعنی 1.انقلاب 2.کودتا 3.شورش های مرکز گریزانه(تجزیه طلبی) 4.استقبال از حمله ی خارجی، متمایل می شدند. اما ایرانیان از قِبَل تمرین های دموکراسی پس از مشروطه بویژه در انواع انتخابات پس از انقلاب به درجه ای از بلوغ فکری رسیده اند که صلح آمیزترین، کم هزینه ترین، کم درد و رنج ترین ، عقلانی ترین و اخلاقی ترین روش یعنی انتخابات را برگزیده اند

مازندمجلس- اسحاق کشاورز*: ایران خانه ی  ماست و مردمانش جملگی اعضای خانواده ی بزرگ وطن و دین و آیین، صفابخش و گرمابخش زندگی. 

تصویر یک تراژدی

آژیر خطر جنگ از رادیوپخش می گردد؛ لحظه ای بعد صدای مهیب موشک های ویرانگر از گوشه های شهر به گوش می رسد. متعاقب آن صدای آمبولانس در شهر می پیچد. مردم شهر هراسانند. خواب و آرام از چشمان گریخته است. شهر از اضطراب آکنده است. روز بعد کودکان مدرسه ای آماج حمله ی تروریست های بدسگال انتحاری قرار می گیرند. سایه ی هراس گسترده تر می شود. اندکی بعد همه در چنبره ی ترس اند. مشاغل مختل می شود. اختلال معیشت بیشتر افسردگی، میهمان ناخوانده ی روان مردم است و تنش های روانی افزون و افزونتر. همه چیز به سوی ویرانی است و مردم در هاله ی وحشت ...

 دیر نمی پاید که مهاجرت ها آغاز می شود. هر کس به سویی روان است، مقاصد نامعلوم و اوضاع درهم است. مرزهای گریز نامعین، متواریان جنگ پناهگاهی نمی شناسند؛ امنیت، مفقودترین واژه در نگاه منتظر آن هاست. این مردمان هراسان و آشفته رو به کدام سو دارند؟! در مسیرِ کاروانِ مهاجرانِ متواری بمبی از آسمان فرود می آید. در نقطه ای دیگر بمب کنار جاده ای منفجر می شود... تکه های بدن خون آلود آدمیان به هر سو پراکنده، زخمیان در یک سو و پریشان حالان در سویی دیگر....امدادگران کجایند؟! برمشام مردم بوی آزارناک مرگ می آید.

شش ماه پس از جنگ: بسیاری از زیرساخت های اساسی ویران می شوند. در شهر آثار حیات با آثار نشاط همراه نیست.

یک سال پس از جنگ: آسمان خراش ها به درختان شاخ و برگ شکسته ی زمستانی شبیه اند. خیابان ها محل انباشت انواع زباله های جنگی است، وجود ماشین های سوخته، تیرآهن های مچاله شده و انواع پسماندهای ساختمان های واژگون شده، کوچه ها و معابر را از ریخت انداخته است. شبها نوری در ساختمانها دیده نمی شود. روزها به ندرت افراد عادی با لباس های شخصی در خیابان ها دیده می شوند.

در کوی و برزن شهر، مدام صدای شلیک انواع گلوله طنین انداز است. واقعه ای که ساکنان افسرده ی شهر دیگر  بدان خو کرده اند. امکانات درمانی ناکافی است، کمبود آب برای وخامت اوضاع بهداشتی، مزید بر علت است. بیماری های عفونی ناشی از جنگ فراگیر است.

دو سال بعد: برای معدود ساکنان شهر که به رغم مصائب بی شمار، پایبند جبرهای گریزناپذیر زندگی اند، روشنایی هر روز، روزنه ایست بسوی نور امید؛ امید نجات، امید حیات... جنگ زدگان فشرده در اعماق درد ها و رنج ها، در چنبره ی یأس و حرمان آن روز را دور از دسترس می بینند. آثار روانی جنگ، سال های متمادی پس از آن هم در روان یکایک شهروندان باقی خواهد ماند.

جبران زیان های مادی، دغدغه ی حاکمان و مردمان است اما رفع عوارض روحی و روانی پس از جنگ به این آسانی نیست. این عارضه های اسفبار نه فقط میهمان جان آسیب دیدگان اصلی جنگ بلکه بار گران جان های آیندگان خواهد بود.

این تصویری بسیار موجز از جنگ های امروزین است، سوریه، لیبی، یمن و عراق نمونه هایی از این تصاویر تراژیک اند. آیا کسی بدان متمایل است؟!

طرح مسأله

جنگ امروز تهدیدی است برای هر کشور در هر جای دنیا. موضوع اصلی جنگ، منافع است.هرجا منافع بیشتر، نزاع بیشتر. کشور عزیز ما ایران هم خود سرشار از منابع و منافع است و هم در منطقه ای واقع است که به دلیل برخورداری از انواع منافع، کانون منازعات است.

اینک با عنایت به تصویر بالا، این پرسش بزرگ پیش روی هر کسی است که "برای اجتناب از ورود به  ویرانه های دردناک نا شی از جنگ چه باید کرد؟! "

 شرح و بسط

  اوضاع جهان نابسامان است، همه جا بوی مرگ می دهد. جنگ، این بدترین رخداد در زندگی بشر همواره سایه به سایه ی آدمیان حرکت کرده است.اشکال جنگ در ادوار تاریخ از سادگی محض به پیچیدگی کنونی پیش رفته است.انسان در گذر زمان با رشد تکنولوژی بر طبیعت غلبه کرده است. لکن شوربختانه ثمره ی چیرگی انسان بر طبیعت برقراری رابطه ی بهتر با همنوعان نبوده است.

   برخی قرائن حاکی است فن آوری بشر پیش از هر چیز در خدمت جنگ بوده است. فی المثل بسیاری  از دستاوردهای علوم پزشکی، درنتیجه ی کوشش مهندسان تکنولوژی جنگ حاصل شده است؛ دانش پزشکی نوین از آنجایی پایه ریزی شد که مجروحان جنگی محتاج مداوا بوده اند. آیا این دردناک و رنج آور نیست که اندیشه ی مرگ و نابودی بر اندیشه ی زندگی و نجات سبقت بگیرد؟! دردناکی غلبه ی اندیشه ی مرگ بر اندیشه ی حیات بیشتر از آن رو است که در اغلب موارد آدمیان بین جنگ و مذهب رابطه و نسبت برقرار کرده اند. یعنی کسانی در دو سوی مرزهای دینی و مذهبی آن دیگری را در جبهه ی باطل انگاشته و پیروان دو سمت را به جان هم انداخته اند و در نهایت بازماندگان هردو سو بر قامت روان جانباختگان خود ردای قداست می آویزند تا موجبات تسلای خود را فراهم سازند...

رشد قارچ گونه ی گروه های جهادی سلفی در ممالک گوناگون به ویژه در بلاد اسلامی دلیل روشنی بر این مدعاست.اکنون که در سده ی نخست هزاره ی سوم میلادی قرار داریم. فقط حدود یکصدوهشتاد سال مردم در صلح زیسته اند و بیشتر از هزار و هشتصد سال را در خشونت و وحشت جنگ به سر برده اند که اغلب آن نزاع پیروان مذاهب و فرقه های گوناگون با یکدیگر بوده است. به رغم کوشش بشر امروزی برای زندگی در لوای عقلانیت، گویا حجم عظیم عقده های تاریخی خشونت همچنان بر تار و پود ذهن و روان انسان مستولی است و ماحصل چنین وضعی زایش پی در پی اندیشه ی مرگ در ذهن و جان آدمی است. شومی سایه ی جنگ در روزگار ما بیشتر از آن رو است که بشر امروز به زشت ترین اشکال ترور برای مرگ بی پناهان و بی گناهان دست می یازد(کشتار ناگهانی بی هدف و اغلب جمعی) و برای این کار به غایت زشت خود ردایی مقدس می دوزد. اندوهناکی بیشتر آنجاست که منفعت طلبان با سوء نیت از جاهلان و خطاکاران(دارندگان جهل مرکب) برای نیل به اهداف و امیال خود سوء استفاده می کنند. نکته آنکه انسان در مسیر سودجویی، گاه دیگران را قربانی امیال خود می کند.

   هدف خدا از خلقت کائنات و به تبع آن بشر، جلب سود و منفعت نبوده است.اما هیچ بشری نمی تواند مدعی باشد برای تعقیب اهدافش سودی را نمی جسته است. آدمی حتی در معنوی ترین عمل خود به دنبال سود است. فی المثل اگر همه ی کارهایش را صرفا برای خوشنودی خدا انجام دهد، همین جلب رضای خدا نوعی سودجویی است. نکته آنکه طیف های سودجویی آدمیان بسیار گسترده است و متاسفانه در بسیاری از موارد فزون خواهی در جلب منافع، آدمیان را رودروی هم قرار می دهد و جنگ محصول چنین رویارویی هایی است.

 

در اینجا برای درنگ بیشتر، توجه مخاطبان ارجمند را به کمپانی های ساخت سلاح در دنیا جلب می کنم. اقتصاد خیره کننده ای که در دنیا صرف ساخت انواع اسلحه ی مرگبار می شود برای چیست؟ آیا زرادخانه های عظیم اسلحه و مهمات در دنیا برای نمایش خلایق ساخته و پرداخته شده اند یا جهت ایجاد درد و رنج های عظیم برای آنان؟!

کشورهای غربی کم و بیش در زمینه ی تولید انواع اسلحه و مهمات در دنیا پیشتازند اما در صدر همه ی غربی ها، بی شک آمریکا قرار دارد. تکنولوژی فوق مدرن صنایع نظامی آمریکا، بودجه ی سرسام آور نظامی آمریکا و گسترش حوزه ی نفوذ نظامی این کشور در تمامی نقاط دنیا، بر صحت این مدعا دلالت دارد. با کمال شوربختی، تجار تراز اول آمریکا بویژه صاحبان کمپانی های برتر صنایع نظامی این کشور از دهه ی 1960 به بعد آهسته آهسته در نظام سیاسی این کشور رخنه کرده اند و با نفوذ در عرصه های گوناگون اجرائی و تقنینی اهداف شوم خود را پیش برده اند و با بکارگیری تبلیغات وسیع رسانه ای افکار عمومی را به سمت اهداف خود متمایل کرده و بدین طریق ارزش های دموکراسی آمریکا را به سوی زوال رانده اند تا جایی که آمریکا این سرزمین به اصطلاح فرصت های طلایی را به درجه ای از افول اخلاقی سوق داده اند که انسان بی اصالت و وارونه ای چون ترامپ بر کرسی رهبری اش جلوس می کند و هرجا بر طبل جنگ می کوبد.با رهبران متحجر خودکامه و مولد و مروج تروریسم جهان می نشیند و به کشوری چون ایران که مردمانش در حال تمرین دموکراسی ومدنیت اند، نسبت تروریسم می دهد.

   اسرائیل این مولود ناراست و ناخلف غرب در خاورمیانه، آتش بیار همه ی معرکه هاست. اسرائیل به هیچ وجه از صلح و ثبات در خاورمیانه خشنود نمی شود زیرا آسایش و امنیت اسرائیل نسبت و رابطه ی مستقیم با بی ثباتی و جنگ در منطقه دارد.

این رویکرد دو دلیل عمده دارد: اول، خود اسرائیل فرزند نامشروع و وصله ی ناچسب منطقه است و هنوز در ذهنیت و روان مردم منطقه مشروعیت و مقبولیت ندارد بلکه در کانون نفرت است.دوم، همان صاحبان صنایع نظامی آمریکا که پیش برنده ی اهداف شوم جنگ در منطقه اند از ایادی و اذناب اسرائیل اند؛ پس منطق دوام و بقای اسرائیل هرج و مرج و نابسامانی، جنگ در منطقه، ترویج خشونت، ایجاد اختلاف، نارواداری، انقلاب ها و تجزیه طلبی و آشفتگی و درماندگی و یأس و استیصال و آوارگی مردم منطقه بویژه مسلمانان است. با این همه اولا دولت مردان و مردمان مسلمان منطقه باید این سوال بزرگ را پیش روی خود بگذارند که چرا ما تا این حد بی اصالت و حقیر و بازیچه ایم و اساساً راه برون رفت از این مخمصه چیست که قطعا به دولتمردان خودکامه ی عرب و اتباع فرو رفته در اعماق جهل و بیگانه از حداقل های دموکراسی و مدنیت اینان چندان امیدی نیست.لکن آیا حکومت و مردم ایران نمی توانند خود را از این پیچ و پرتگاه خطر نجات ببخشند؟ بی شک ابزار ابلاغ پیام مردم ایران صندوق های آراست و مردم ایران با حضور در پای صندوق های رأی خواسته هایشان را به روشنی به حاکمان رسانده اند.

مردم شریف ایران اگر جنگ طلب بودند به رقبای انتخابات یعنی 1.انقلاب 2.کودتا 3.شورش های مرکز گریزانه(تجزیه طلبی) 4.استقبال از حمله ی خارجی، متمایل می شدند. اما ایرانیان از قِبَل تمرین های دموکراسی پس از مشروطه بویژه در انواع انتخابات پس از انقلاب به درجه ای از بلوغ فکری رسیده اند که صلح آمیزترین، کم هزینه ترین، کم درد و رنج ترین ، عقلانی ترین و اخلاقی ترین روش یعنی انتخابات را برگزیده اند و بر این روش اصرار و پافشاری دارند و از همه ی دست اندرکاران و حاکمان خود انتظار دارند تنها از شیوه های دموکراتیک و با دیپلماسی قوی، مردم را از دردها و رنجهای اجتناب ناپذیر و وحشتناک جنگ دور نگه دارند.

مردم ایران به فراست دریافته اند که راز رهایی کشورهای دموکراتیک از خطر جنگ، داشتن فرهنگ دموکراسی و برخورداری از نهادهای مدنی و دموکراتیک است. ممالک پایبند به ارزشهای دموکراسی پس از جنگ جهانی دوم، گلیم خود را از رنج ها و مخمصه های ناشی از جنگ بیرون کشیده اند اما کشورهای خاورمیانه هنوز در میانه ی شعله های جنگ، انقلاب ها، تجزیه طلبی، نگون بختی، آوارگی و انواع دردها و رنج های مهلک گرفتارند، فقط به دلیل نداشتن فرهنگ دموکراسی...

مقام معظم رهبری در خطبه های عید فطر خود به نکات بسیار مهمی اشاره کرده اند که جملگی تاییدی است بر جایگاه پدری ایشان برای همه ی فرزندان در خانواده ی بزرگ وطن.

آنگاه که بین فرزندان بر سر حوائج و خواسته ها اختلاف حاصل می شود، پدر دو کار می کند. یا  به کلی اظهار بی طرفی می کند و یا از شأن پدری خود برای رفع اختلافات بهره می گیرد تا فرزندان به احترام او دست از ادامه ی اختلاف بردارند و دست در دست هم به آبادانی و توسعه ی زندگی خود و ادامه ی مهرورزی، شفقت ورزی و عشق ورزی بپردازند. در میان فرزندان گاه ممکن است کسانی باشند که امکان دسترسی شان به پدر بیشتر باشد، به نظر می رسد.حرمت برادری و خواهری اقتضا می کند که در خلوت حضور با پدر از دو شأن پاسداری کنند 1.پاسداری از شأن برادری یا خواهری در غیاب برادر یا خواهر 2.پاسداری از شأن رفیع پدری در نظام خانواده .

   متمایل ساختن ذهنیت و روان پدر به سمت منافع خود در غیاب برادران و خواهران، تباه کردن اخلاق و نابسامان کردن نظام خانواده است. خانواده ی بزرگ وطن الگوی خانواده های واقعی است.آنچه در آنجا رخ دهد لاجرم در اینجا هم رخ خواهد داد.پاسداری از حرمت اعضای خانه، صیانت از ایران و آیین پاک مردم ایران است.

بنابراین از همه ی فرزندان انقلاب ایران انتظار است که در این موقعیت خطیر با پاسداری از ارزشهای ارجمند خانوادگی، هم از جایگاه و منزلت پدر پاسداری کنند و هم به دوام و بقای خانواده ی بزرگ انقلاب بلکه کل وطن مدد برسانند.

ایران خانه ی  ماست و مردمانش جملگی اعضای خانواده ی بزرگ وطن و دین و آیین، صفابخش و گرمابخش زندگی. برای ثبات این خانواده به همبستگی،انسجام و مشارکت موثر همگان سخت محتاجیم. وقت آن است که همگان یک صدا بگوییم (( خانه ی وطن آباد )) .

*کارشناس علوم سیاسی

"| خانه ی وطن آباد! "| اسحاق کشاورز کارشناس مسائل سیاسی