بهرغم اينكه در عرف سياسي ايران و خارج از ايران، جريان موسوم «به ملي- مذهبي» با «نهضت آزادي» يكسان انگاشته ميشود، به نظر ميرسد ساختارشكنيهاي ديني و سياسي اين طيف ميان شما و آنان فاصله انداخته است. از اينرو شناخت دقيق تاريخچه اين طيف از زبان شما ميتواند روشنگر و مفيد باشد. اين جريان سياسي از چه دورهاي و چگونه شكل گرفت؟
پيشينه ائتلاف ملي- مذهبي به ماههاي منتهي به انتخابات مجلس پنجم بازميگردد. در آن دوره با چند گروه سياسي، ائتلاف نيروهاي ملي و مذهبي را تأسيس كرديم و براي آن منشور هم نوشتيم. جزئيات ماجرا هم از اين قرار بود كه وقتي ما دعوت شديم و رفتيم، ديديم مثل روال هميشگي ائتلافها در ايران، آنها در واقعيت يك گروه هستند، ولي هر سه نفرشان، يك اسم روي خود گذاشتهاند و خودشان را يك گروه جداگانه ميدانند! عملاً ميگفتند از نهضت آزادي هم دو، سه نفر بيايند و ما هشت، نه نفر هستيم! از اين بازيهايي كه 50 سال است كه ديدهايم! ما گفتيم تصميمات بايد به اتفاق آرا باشد. ميخواهد شما هشت تا باشيد و ما يكي، فرقي نميكند، تصميمات بايد به اتفاق آرا تصويب شود. از جمله موضوعاتي كه در آنجا توافق كرديم، اين بود كه عنوان ملي- مذهبي يك عنوان عام است و هيچ يك از اين گروهها و دستجات، حق ندارند آن را به تنهايي براي خودشان به كار ببرند. متأسفانه بعدها دوستان اين توافق را رعايت نكردند و بعدها خودشان به تنهايي از اين عنوان استفاده كردند كه شبهاتي را به وجود آورده و در مواردي ما را به بعضي از چيزهايي كه آنها مينويسند، متهم ميكنند، در حالي كه اين درست نيست.
رفتارهاي اين طيف به خودشان مربوط است و آنها نسبت به ما هم موضع و خطكشي دارند! خودشان را چپ نيروهاي روشنفكر ديني ميدانند. خدا رحمت كند مهندس عزتالله سحابي را. بعد از فوت مهندس بازرگان، دكتر سحابي خيلي علاقهمند بود كه عزت به نهضت آزادي برميگردد. روابط دكتر با من خيلي خوب بود و به من گفت: «برو، بلكه توانستي عزت را راضي كني». من و مرحوم عزت از دوره دانشجويي در انجمنهاي اسلامي با هم بوديم. به ديدارش رفتم و گفتم: «عزت! پدرت اين طور ميخواهد. بعد هم وقتي شوراي مركزي نهضت مرا به دبيركلي انتخاب كرد، شرط كردم كه براي دو سال دبيركل باشم. نميخواهم مادام باشم. تو به نهضت بيا، ما تو را دبيركل ميكنيم». منظورم اين است كه دوستان آقاي مهندس سحابي ميگويند ما چپ نيروهاي روشنفكر ديني هستيم و شما راست هستيد!
خير، من به آنها گفتم شما مواضع اقتصاديتان را مكتوب بنويسيد و من آن را به شوراي مركزي نهضت ميبرم و اگر تصويب شد، ميآييد. گفتند ما به جريان چپ تعلق و مواضع خودمان را داريم! به هر حال آنها با ما مرز و خطكشي دارند.
بله، در يك جاهايي افراط كردهاند. ما بارها با آنها بحث كردهايم كه اين حرفهاي صد من يك غاز چيست كه ميزنيد؟ ما اساساً به راديكاليسم و براندازي اعتقادي نداريم و اين هم مربوط به امروز نيست. من در جلسه پيش كنگره نهضت آزادي در سال 63 سخنراني كردم و گفتم نهضت آزادي با براندازي مخالف است و خطمشي سياسي در جهت تغييرات را، در چارچوب همين نظام قبول و پيگيري ميكند. اين موضع ما مبتني بر يك نظريه است. من در آنجا درباره نحوه رشد دموكراسي در كشور بحث كردم كه آيا اين روند تابع نيت خير زمامداران است يا محصول چينش آنهاست؟ بعد امريكا و اروپا و پاكستان و هند را مثال آوردم و گفتم دموكراسي در پاكستان شكل نگرفت، اما در هند پا گرفت. عدهاي معتقدند به خاطر سكولار بودن رژيم هند است، ولي من گفتم كه اين طور نيست. در هند اعتقاد به تكثر وجود دارد. علاوه بر اين مناسبات نيروها هم بايد طوري باشند كه اگر چه با هم ميجنگند، اما حيات هر كدام بايد منوط به حيات ديگري باشد، به طوري كه جنگشان به يك نقطه كه ميرسد، متوقف شود. چون اگر اينطور نباشد با هم دعوا ميكنند و مملكت را از بين ميبرند. انقلاب اسلامي در ايران اين شرايط را به وجود آورد كه قدرت فائقه به صورت يك نهاد وجود ندارد. در زمان شاه قدرت فائقه، ارتشِ متكي به امريكا بود. برخي ميگويند الان سپاه هست، ولي من معتقدم مثل ارتش شاه نيست كه مثلاً تهران را بگيرد و كودتا كند. اين مقايسه بيربط است. لذا نبايد بگذاريم اين دستاوردي را كه به واسطه انقلاب اسلامي در ايران به وجود آمده، از بين برود، منتها بايد به آن زمان بدهيم كه آرام آرام خودش را پيدا كند. در سه دهه اخير، اندك اندك دارد اين اتفاق ميافتد و نيروها آرام آرام با هم ورزش ميكنند. در هفت، هشت سال گذشته نيروهايي بودند كه مثلاً ميخواستند هاشمي و بعضي از نيروها را از صحنه خارج كنند، ولي نتوانستند، چون ديدند اگر خيلي بخواهند جلو بروند، خودشان هم با اين موجي كه راه ميافتد غرق ميشوند و حالا به جايي رسيدهاند كه دارند با يكديگر تعامل ميكنند و اين باعث ارتقاي دموكراسي ميشود.
به هر حال ما با اين ملي- مذهبيها موضع داريم. من معتقدم براي خودشان هم خيلي روشن نيست كه چه ميخواهند؟ فرق است ميان اينكه شعاري را بدهيم و كاري را انجام بدهيم. متأسفانه مرحوم مهندس سحابي خيلي سياسي نبود و بعضيها اعتقاد داشتند كه نبايد در سياست دخالت كند، چون گاهي اوقات حرفهايي ميزد كه نميشد جمعش كرد!
مرز ما «كتاب الله» است. چون محور اصلي قرآن است. در روايات معتبر ما هم هست كه امام جعفر صادق(ع) ميفرمودند، هر روايتي را كه به دست شما ميرسد به قرآن عرضه كنيد، اگر با قرآن خواند استفاده كنيد، اگر نخواند به ديوار بزنيد. بنابراين ما ميتوانيم راجع به اصول مذهب بحث كنيم، اما درباره قرآن نميتوانيم به اين شكل قضاوت كنيم. البته فهم ما از قرآن، متغير و تابع شرايط است. نه فقط قرآن. بنده كتابي را 40 سال پيش خواندهام، الان كه ميخوانم چيز ديگري ميفهمم. كتاب خدا هم همين است. من 40سال پيش كه قرآن را ميخواندم يك چيز ميفهميدم و حالا كه دانشي پيدا كردهام چيز ديگري ميفهمم. درك و فهم ما از كلمات قرآن نو به نو ميشود. اين ايرادي ندارد. مهندس بازرگان در كتاب «باد و باران»، چون خودش استاد هيدروليك بوده، ميگويد: بعضي از پديدههاي جوياي كه قرآن بيان ميكند، اصلاً براي عربها قابل درك نبوده و مخصوص مناطق ديگر هستند. بازرگان به همين دليل ميگفت قرآن نميتواند ساخته پيغمبر باشد، چون پيامبر اساساً به آن محدوده جوي نرفته بود كه چنين پديدهاي در آن جريان دارد، اين بايد از منبعي فراتر از انسان گفته شده باشد. اينطور بحثها را ميتوان انجام داد، ولي اينكه شما بگوييد خدا معنا را به پيغمبر گفت و بعد گفت برو به زبان خودت بگو، به هيچ وجه قابل قبول نيست. مگر پيامبر استاد زبان عربي بوده؟ بهترين شاعر ما، مثلاً فريدون مشيري بيايد و بهترين معاني را به يك فرد بيسواد بگويد. چه اتفاقي ميافتد؟ در آن مقاله توضيح ميدهم و ميگويم: «آقاي سروش! شما نبايد به عنوان يك محقق، از خودتان بپرسيد بايد بروم و ببينم خود پيغمبر درباره اين آيات چه گفته؟» مونتگمري وات يكي از اساتيد اسلامشناس دانشگاه بيرمنگام است. كتابي دارد با عنوان «محمد، پيامبر و سياست». او در اين كتاب يك مطلب خيلي جدي را مطرح ميكند و ميگويد آدمي در تاريخ به نام «محمد امين» شناخته شده است. قبل از اينكه پيامبر بشود، همه به او ميگفتند امين. 1400 سال هم گذشته و كسي نيامده خلاف اين را نشان بدهد و بگويد اين را كه گفتهاند امين، بيخود گفتهاند او امين نبوده است! تاريخ هم گواهي ميدهد كه محمد، امين است. حالا اين محمد امين آمده و ميگويد: اين حرف من است، اين وحي است، الان ما چه كار كنيم؟ آيا حرف اين امين را بپذيريم يا نپذيريم؟ من با استناد به اين منطق گفتم آقاي سروش! چرا دنبال اين موضوع نرفتي كه ببيني اين محمد امين، درباره قرآن چه ميگويد؟
بله، من رونوشت نامهاي راكه براي آقاي حجتي فرستادم، براي آقاي هاشمي، براي آقاي خاتمي و چند نفر ديگر فرستادم. آقاي حجتي گفت براي آقا بفرستم؟ گفتم: بله، موافقم. بعد نشستم و فكر كردم كه بهتر است خودم اين كار را بكنم. من خواستم كسي نامه را به دست خود ايشان بدهد، نامه را دادم به يكي از دوستان قديمي كه هنوز با «آقا» رابطه دوستي دارد و از شاگردان آقاي محمدرضا حكيمي است. گاهي به شكل خيلي خودماني پيش آقا ميرود. يك نسخه از نامه را به او دادم و گفتم اول دقيق بخوان و اگر با آن موافق بودي، ببر و به دست خود آقا بده. بعد هم بيا و به من بگو چه شد. ايشان مدتي بعد پيش من آمد و گفت نامه را دادم و آقا خواندند و بعد هم آن را به دو نفر از اهالي دفتر كه آنجا بودند، دادند كه بخوانند. به هر حال ايشان در انتخابات سال 92 و با اتخاذ يك سياست فراگير، اين خطر را از كشور دور كردند. گفتند كساني هم كه نظام را قبول ندارند، براي حفظ مملكت بيايند و رأي بدهند و بعد از انتخابات هم از آنها تشكر كردند. من هم در مصاحبهاي با روزنامه بهار، ضمن بيان اين مطلب كه مقام رهبري اين را فرمودند و بعد هم تشكر كردند، راهحلهاي ديگري را مطرح كردم. بعد هم ديديم كه آقاي هاشمي هم آمد و در يكي از صحبتهايش گفت مسئله حفظ تماميت ارضي بسيار مهم است و ما بايد مراقب توطئه دشمن باشيم. به هر حال فعلاً كانون فعل و انفعالات سياسي در داخل كشور است و كساني كه هوس تجزيه ايران را كرده بودند، عملاً در خارج از كشور بيكار شدهاند. اميدوارم اين سياست ادامه پيدا كند تا دشمنان و مخالفان خارجي نتوانند در اين كشور مداخله و نقشههاي خود را پياده كنند.
23302