برگزیده ها
زن و تن وارگی در شعر امروز

اختصاصی مازندمجلس: هنر ترکیب احساس و نماد است؛ آن هم در نگاهی دیگرسو به جهان آفرینش. هنر بیان مجددی است برای بازآفرینی و بازخلقت جهان. برای درک بهتر مفاهیم پنهان در هزارتوی خلقت. و راهی برای کشف آفریدگار. راهی که از هنرمند آغاز می شود و از انسانیّت عبور می کند تا جهانی نو برپا دارد

اختصاصی مازندمجلس: هنر ترکیب احساس و نماد است؛ آن هم در نگاهی دیگرسو به جهان آفرینش. هنر بیان مجددی است برای بازآفرینی و بازخلقت جهان. برای درک بهتر مفاهیم پنهان در هزارتوی خلقت. و راهی برای کشف آفریدگار. راهی که از هنرمند آغاز می شود و از انسانیّت عبور می کند تا جهانی نو برپا دارد. هنرمند در جایگاه خالق یک اثر و در جایگاهِ کاشفِ جهانی نو و بدیع، فارغ از نوعِ رسانه ای که برای ظهور تجربیات شهودی خویش بر
می گزیند، حتماً نگاهی نمادین به محیط پیرامون خویش و جهان هستی دارد. و در این میان نمادها ابزار کار هنرمند هستند. هرچه یک اثر هنری نمادین تر باشد، تأثیرات درازمدتش بر مخاطب و جامعه بیشتر خواهد بود؛ و در هر مرحله از رشد و تکامل عینی و ذهنی جامعه تفاسیر و تعابیری گونه گون و دیگرگون از آن اثر خواهد شد؛ که بی شک هر تفسیر و تعبیر نو، سبب ساز نگاهی دیگر و تلاشی دیگر برای فهم آن اثر می شود؛ و ارزش کار هنرمند را در طول زمان تثبیت، تأیید و بازتولید می کند. لبخند مونالیزا مثال خوبی بر این مدعا می تواند باشد.

ادبیات و شعر هم پُر از نماد است. نمادهایی که هرکدام دریچه و زاویه نگاهی هستند که هنرمند از آن دریچه ها و زوایا به جهان پیرامونش می نگرد. از دیرباز یکی از عناصر اصلی و نمادین در شعر، عنصر زن و زنانگی بوده است. مسئله زن، و حضورش در ادبیات، شعر، سیاست و جامعه مسئله ای فراتاریخی و به آغازین دقایق خلقت باز می گردد. و البته از همان سپیده دمانِ تاریخ، دو سئوال اساسی همواره ذهن بشر را با خود درگیر کرده است. اول اینکه اصولاً چرا زن خلق شد؟ و آیا زن ابزار و وسیله ای برای آرامش مرد است؟ دوم اینکه آیا اصولاً زن عامل گناه نخستین و سبب ساز تمام بدبختی های امروز بشر به واسطه هبوط و اخراج انسان از بهشت می باشد؟ پاسخ مُفصَّل به این پرسش ها از حیطه و حوصله این نوشتار خارج است؛ اما نگارنده این سطور تنها می تواند بگوید در طول تاریخ، بسیاری از پاسخ های مطرح شده در این باره، براساس نوعِ نگاه مردانه و بیشتر از روی عقده گشایی های جنسی و تاریخی بوده است؛ و زنان هم به اشکال مختلف در ترویج و مقبولیت نگاه های جنسیتیِ مردانه و پذیرش جنس دوم بودن سهم فراوان داشتند.

زن و تن وارگی اش در شعر امروز. توصیف زن و معشوق در ادبیات و بطور خاص در شعر فارسی ریشه ای بسیار دور و قدمتی دیرینه دارد. کمتر شاعری سراغ داریم و بهتر آن است که بگوییم شاعری را سراغ نداریم که زن و معشوق در شعرش حاضر نباشد، و از ویژگی های خاص زنانه معشوقش تعریف و تمجید و لذت جویی نکرده باشد. این حضور نمادینِ زنانه در شعر، حضوری تاریخی و حتی فراتاریخی می باشد. زن فراتر از جایگاه انسانی اش، خلاصه ای لطیف از تمام خلقت و چکیده ی پروردگار است. پس کشفِ زن می تواند کشف خالق، از دریچه ای دیگر باشد. و از این رو بی جهت نیست که زن از مضامین اصلی و از نمادهای قدرتمند و پُر رنگ در شعر فارسی به شمار می رود. اما اینکه زن در کشف و شهود هنری و خلق یک اثر چه جایگاه و مرتبه ای دارد؛ مستقیماً به نوع جهان بینی و آن زاویه و دریچه نگاهی که هنرمند از آن به جهان
می نگرد، باز می گردد. در شعرِ ایران، معمولاً زن جایگاهی رفیع و انسانی دارد. اما امروزه با تغییر مناسبات ارتباطی میان مردان و زنان، نوع نگاه به زن و آن ارزشمداریِ نمادین، به سطحی بسیار نازل، هرزه انگارانه و ابزارانگارانه هبوط کرده وتنزّل یافته است. زن در شعر امروز از زنانگیِ انسانی اش به تن وارگی در افتاد؛ و از تن وارگی به پورنوگرافی تنزل یافت.  

واژه زن و زنانگی در تمام آثار بزرگانی چون حافظ، سعدی، مولانا، عطار، نظامی و دیگران به تعبیر اَمرالله قاسمی اشتراکی لفظی دارد و تنها نوع تلقی، حضور و جلوه های زن در شعر این بزرگان متفاوت است. اما بدون شک این نوع تلقی متفاوت و جلوه های حضور گونه گون زن نیز در آثار این بزرگان، در یک مسئله اشتراک دارد. در نگاه انسانی و حتی فرا انسانی ایشان به زن. تمام این بزرگان زن را از دریچه ای انسانی
می نگریستند؛ و حتی آنجا که به توصیف اندام معشوق می پرداختند باز هم رعایت حد می کردند. اما شعر امروز برای درنوردیدن اندام زن تعجیل دارد؛ و چه به لحاظ ساختار زبانی و چه به لحاظ کیفیت و چه به لحاظ رعایت حریم اخلاقی، به پایین ترین سطح رسیده است. مولانا زن را نور الهی می داند. زن در نگاه مولانا پناهگاه روزِ محنت و سختی است؛ پناهگاهی که مرد به آن پناه می برد تا به آرامش واقعی که همان آرامش روح است برسد؛ نه به آرامش جسم در پناه رابطه ای جنسی و کوتاه مدت.

ای تو پناه همه روز مِحَن

باز سپردم به تو من خویشتن.

شعر حافظ و سعدی هم پُر است از توصیفاتِ غمزه ها و عشوه های زنانه ی معشوق و تصاویر عاشقانه و محبت آمیز مجالس آنچنانی. اما در هیچکدام از این توصیفات و تصاویر، نگاه جنسی و پورنوگرافی به زن وجود ندارد. اما شعر امروز تحت عناوین مختلفی همچون زبان نو در شعر، تغییر ذائقه مخاطب، پرطرفدار بودن اثر -حتی بدون وجود ذره ای شاعرانگی- و خزئبلاتی از این دست، عقده ها و حقارت های جنسی خود را با دریدن و و درنوردیدن آشکار و برون سپاری اندام زن، کمی تخفیف می بخشد. امروز شاعرکان نو به میدان آمده، به بهانه رها بودنِ زبان در شعر، آزادی بیان، جنون هنری و یا اینکه زن به سبب داشتن فیزیولوژی خاص بهانه الهام در شعرشان است؛ با تنزل دادنِ موجودیت زن از نماد به تن واره؛ جنونِ جنسیِ خود را پشت کلمات پنهان می کنند.

زن در شعر امروز، بخصوص شعر رایج در فضای مجازی، تنها در تن خلاصه می شود. زن در شعر امروز چیزی فراتر از تن نیست. و اصولاً ابزاری برای رفع انواع نیازهای مرد است؛ آن هم هر لحظه و هر مکان و به هر نوعی که مرد می خواهد و می پسندد. اصولاً در نگاه برخی به اصطلاح شاعرکان امروز که تعداشان هم به صورت تصاعد هندسی در حال افزایش است، زن فاقد هرگونه انسانیت و موجودیت می باشد. زن در شعر امروز به اندام واره ای تبدیل شده است که سوژه ی تخیلات شاعر می شود؛ و شاعر هیچ حریم و حرمتی حتی برای این تن واره هم قائل نیست. بازنمایی و جانمایی زن در شعر امروز، تنها در حد عطر خوش زنانه و سایر جاذبه های جنسی و فیوژیولوژیکی اش خلاصه می شود.

  • نوازش می کنم اندام زیبایت
  • و چون پیچک بر اندام تو می پیچم

و یا:

  • یکشنبه است، بوی غزل می دهد تنت.

و یا به این بیت دقت کنیم:

عاشق ترین دقایق یکشنبه ی منی

وقتی مجال بحث و جدل می دهد تنت.

در این بیت، عاشق ترین دقایقِ عاشقانه در روزِ خاصی و تنها در جدالِ مردانگی با زنانگی معنا می شود. براین اساس در سایر روزها اگر جدال تَنِ مرد با تَنِ زن نباشد، عشق هم نخواهد بود. و از نگاه خالق این شعر، عشق به زن، فراتر از هم آغوشی معنا پیدا نمی کند. زن در شعر امروز چیزی جز لذت تن نیست. و بعد هر کام جویی، عشق به نماد عشق هم می تواند تمام شود. زیرا بسیاری عشق را فقط تراکم عقده های جنسی میدانند که بعد از برطرف شدن آن، به پایان می رسد.

برخی شاعران به اصطلاح مذهبی که نام شاعر آیینی را هم به اشتباه با خود یدک می کشند، از شاعران غیرآیینی در دریدن اندام زن گوی سبقت ربوده اند؛ و البته هربار هم گناه دریدگی خود را به گردن زن
می اندازند؛ که زن عامل گناه نخستین بوده و این واعظان اخلاق را زنان از بهشت دور کرده اند. و البته این شاعرکانِ پُر مدعا به تعبیر دکتر اسماعیل امینی نهایتاً زن را مانند ماشینی می دانند که در پارکینگ پارک کرده اند، و هر وقت بخواهند از او سواری می گیرند. گاهی همین ها در اشعارشان نه تنها به دریدن اندام زن می نشینند؛ که زن مورد نظر و به عبارت بهتر همان بهانه شعر خودشان را به بی حجابی و هم آغوشی تحت هر عنوانی دعوت می کنند. مانده ایم با باور دُم خروس چه کنیم. حیای گربه کجا رفته؟ و قَسَمِ حضرت را چه می شود؟  

 تلخی ماجرا آنجاست که شعر امروز برای دریدگی و هوسرانی خود به هر ابزار و وسیله ای چنگ می اندازد و حتی از مفاهیم مقدس هم چشم پوشی نمی کند. و آن قَدَر این تمایلات آشکار و نمایان است که هیچ گونه تعبیر و تأویل و تفسیر دیگری از آن ها نمی توان کرد.

  • دست او که بند می شد،چادرش را لبش می گرفت

و من در این حسرت که چادر نیستم.

و یا:

  • گاهی حجاب از بی حجابی بدتر است، اصلاً

باید بگویم چادرت دلبرترت کرده ست.

و این بیت که آشکارا اشاره به آنهایی دارد که در پنهان آن کار دیگر می کنند:

  • تا اندکی جرأت کنم پا پیش بگذارم

بایدبه عشقت بعد از این ته ریش بگذارم.

شعر در اینجا اعتراف شرافتمندانه ای دارد. کم نیستند مدعیان عاشقی که برای فریبِ معشوق آنی
می شوند که نیستند.  

 

زن در شعر امروز به صورت اُبژه ای برای بیان خواسته ها و تمایلات جنسی مرد درآمده است؛ خواسته ها و بهانه هایی که به صورت آرمان ها و آرزوها از بدن زن ارائه می شود. و متاسفانه برخی از زنان به تقویت این نگاه کاملاً ابزاری از جنسیت و جسمیت زن کمک می کنند؛ و کم نیستند زنانی که به خصوص در فضای مجازی برای صاحبان این به ظاهر اشعار، مدل و بهانه ای تازه می شوند. آن هم با این خودفریبی که حتماً در شعر، تن وارگی شان معنایی دیگر خواهد یافت.

   

مسعود طبری دانشجوی دکتری جامعه شناسی سیاسی

زن و تن وارگی در شعر امروز