برگزیده ها
گپ و گفت مسعود طبری با یغما گلرویی/بازخوانی یک مصاحبه

اختصاصی مازندمجلس: یغما گلرویی ترانه سرا، مترجم، داستان نویس و عکاس آوانگارد معاصر، عصر روز یکشنبه هفتم دی ماه سال 1393 برای معرفی آخرین اثرش در آن زمان با عنوان "|من رؤیایی دارم"| به شهر ساری آمد. حضوری که به همّت بچه های انجمن ترانه مازندران ترتیب داده شد و قرار بود در محل "|شهر کتاب"| واقع در خیابان فرهنگ برگزار شود. جلسه ی "|شهرکتاب"| بنا به دلایل نامعلومِ همیشگی برگزار نشد؛ و گلرویی در محل "|بوستان روشن"| در خیابان قارن ساری با طرفدارانش دیدار کرد

اختصاصی مازندمجلس: یغما گلرویی ترانه سرا، مترجم، داستان نویس و عکاس آوانگارد معاصر، عصر روز یکشنبه هفتم دی ماه سال 1393 برای معرفی آخرین اثرش در آن زمان با عنوان "من رؤیایی دارم" به شهر ساری آمد. حضوری که به همّت بچه های انجمن ترانه مازندران ترتیب داده شد و قرار بود در محل "شهر کتاب" واقع در خیابان فرهنگ برگزار شود. جلسه ی "شهرکتاب" بنا به دلایل نامعلومِ همیشگی برگزار نشد؛ و گلرویی در محل "بوستان روشن" در خیابان قارن ساری با طرفدارانش دیدار کرد. در همین بوستان با هم قرار گذاشتیم که گپ و گفت کوتاهی درباره وضعیت امروزِ ترانه در ایران و برخی مسائل مربوط به خودش و آثارش داشته باشیم. آنچه که در زیر می خوانید حاصل یک گفتگوی پانزده دقیقه ای و به قول یغما mp3 است در یکی از کافه های نزدیک دریای مازندران ... گفتگویی که آن زمان در صفحه فیس بوک و به طور محدود منتشر شد. گمان می کنم این گفتگو هنوز هم می تواند برای طیفی از هنرمندان و به خصوص ترانه سرایان جالب و خواندنی باشد. آنچه که در ادامه می خوانیم، عقاید یغما در دی ماه سال 1393 می باشد.   

 

طبری- کارهای تو دو دسته مخاطب دارد. سیاه و سفید. طیف خاکستری در میان طرفدارانت وجود ندارد. منتقدین تو هم دو دسته هستند. عدّه ای که تو را در کنار جنتی عطایی، قنبری و سرفراز قرار می دهند؛ و معتقدند که سه ضلعی طلایی ترانه مدرن در ایران به وسیله تو به یک چهارگوشه ای طلایی تبدیل شده است؛ و عده ای دیگر که تو را یک مونتاژ کار و کُلاژ کار حرفه ای می دانند. از طرفی تو بسیار پُرکار و پُرتلاش هستی. ترانه، داستان،
فیلم نامه، ترجمه، عکاسی، آموزش و غیره حوزه های فعالیت تو را تشکیل می دهند. به نظر خودت چرا طرفدارانت به صورت یک دو قطبی در آمده اند؟ اصولاً از این وضعیّت راضی هستی؟

گلرویی- طرفدار، مخاطب یا هوادار. اصولاً من به چیزی به نام طرفدار اعتقاد ندارم. من ترجیح می دهم مخاطب داشته باشم. تا این که یکی بخواهد حرف مرا دربست و به عنوان یک طرفدار بپذیرد. طرفدار یعنی این که هرچه فلانی بگوید قبول کنی. من با این نوع مخاطب یا همان طرفدار بیشتر مشکل دارم. ترجیح
می دهم هر حرفی که می زنم یا شعری که می نویسم مخاطبم با عقل و منطق خودش با آن برخورد کند. اگر دوست دارد جایی را بپذیرد، و قسمتی دیگر را رد کند. امّا از من چیزی قبول نکند. آفتی که امروز ادبیات ما و به نوعی سیاست ما به آن دچارش شده این است که از یکی اسطوره می سازند و یکی دیگر را بُت
می کنند، و دربست هرچیزی و هر حرفی را از آنها قبول می کنند. به اعتقاد من این خطرناک است. من ترجیح می دهم حداقل در مورد خودم کسانی که لطف دارند و مخاطب کارهایم هستند؛ شک کنند. در خود من هم شک کنند. همان طور که من در کارهایم سعی کرده ام به یک شکلی تردید را رواج بدهم. پس ترجیح می دهم در مورد کارهای خودم هم این گونه باشد.

طبری- نوعی نگاه پوپری به ترانه؟

گلرویی- ببین من کسی هستم که از تردید بوجود آمده ام. من شعر و هنر را زاده تردید می دانم. پس نمی توانم چیزی باشم که از طرف مخاطب دربست پذیرفته شود. این نوع مخاطب مرا آزار می دهد. البته در مقابل من مخالفانی هم هستند که سعی می کنند همه چیز را با سلیقه خودشان ببینند، بسنجند و تفسیر کنند. این دیگر فاجعه است.

طبری- به عنوان یکی از پیش روترین و در عین حال جنجالی ترین ترانه سراهای مدرن بعد از انقلاب، که البته در ژانرهای مختلف هم کار کردی،
- بازه ای از عاشقانه ها تا مضامین صرفاً اجتماعی- امروز وضعیّت ترانه و ترانه سرایی در ایران را چگونه ارزیابی می کنی؟

گلرویی- ببین مسعود؛ دو جور باید به ترانه امروز ایران نگاه کرد. یکی آن ترانه ای که به شکل مجاز و به اصطلاح مجوزدار بیرون می آید؛ و خواننده های مجوزدار هم آن را می خوانند. در بازار هم هست. این یک نگاه است که می توانیم به ترانه داشته باشیم. یکی هم ترانه هایی که مجال اجرا پیدا نمی کنند. و یا به شکل زیر زمینی اجرا می شوند. نهایتاً نیز در اینترنت و فضای مجازی هستند. ترانه های بی مجوز. این هم یک نگاه دیگر است. باید بگویم در قسمت مُجازِ ترانه هیچ کار خلاقانه ای صورت نگرفته. - حالا اگر نگویم هیچ، چون من همه کارها را نشنیده ام- امّا خلاقیّت و کارهای خلاقانه خیلی کم تر می بینم. یک فرق هایی هم بین این دو نوع ترانه وجود دارد. به طور مثال در ترانه های مُجاز، زن ستیزی می بینیم. به شدّت. یا خیلی از آموزه های ادبیات کلاسیک ما که متأسفانه بعدها به عرصه فرهنگ عامّه هم نَشت پیدا کرده، در این ترانه های مجاز می بینیم. آموزه هایی مانند، «مرد که گریه نمی کنه» و یا «مردونه فلان کار را کردن». این ها را در ترانه های مجاز می بینیم. و این خیلی دردناک است.

طبری- فکر می کنی چرا این وضعیت به تعبیر تو دردناک ایجاد شده و امروز فضای کلّی ترانه ها مردانه است؟

گلرویی- یک بخش این قضیه به این دلیل است که ما خواننده زن نداریم. امّا همه این نیست. من دیدم خانمی ترانه می نوسید و مثلاً در ترانه اش می گوید: «یک زن هم می تواند مرد باشد». دیگر فکر نمی کند که با این سطر دارد به جنسیّت خودش توهین می کند. متوجّه منظورم هستید؟ این زن ستیزی یکی از معضلات ترانه های مجاز به شمار می رود. خیلی چیزهای دیگر هم هست. عشق بیمار. در ترانه مجاز نوعی عشق بیمار وجود دارد. نوعی نگاه میهن پرستانه از نوع فاشیستی هم داخلش هست. مثلاً ماخوب هستیم. یا خون کوروش در رگ های ماست. یا ما از نسل آریایی هستیم. پس ببینید از آن طرف بام افتادن هم
در داخلش هست. 

طبری- یعنی تو رگه هایی از شووینیسم یا همان ناسیونالیزم افراطی را در داخل ترانه های مجوزدار می بینی؟ نژاد پرستی؟

گلرویی- بله دقیقاً. یک جور نژادپرستی افراطی. و این هم خیلی خطرناک است. البته خطرناک به زعم من. شاید هم کسی گوش ندهد. و زیاد هم برای مخاطبین کلّیِ ترانه مهم نباشد. اما بدون شک توی همه این انواع ترانه یعنی ترانه های دارای مجوز، این ها هست. امّا در داخل آن ترانه زیرزمینی، ترانه ای که
در فضای مجازی داریم، و از فیلترِ مجوزها عبور نمی کند، خیلی نوآوری هست. یا من در آن نوآوری می بینم.

طبری- باید توجه داشته باشیم که ترانه سرایی نوین در ایران بسیار جوان است. و عمر کوتاهی دارد.

گلرویی- بله. ببینید کلِّ دوران ترانه سرایی نوین در ایران پنجاه سال قدمت دارد. از اواخر دهه 40 خورشیدی شروع شده تا به الان. هنوز به پنجاه سال هم نرسیده است. پس اگر آزمون و خطاهایی هم در آن هست عادّی است. اما من بارقه های خیلی خوبی در آن می بینم. یعنی در  ترانه های غیر مجوز دار. همان ترانه هایی که به شکل رسمی منتشر نمی شود، و توسط خواننده های رسمی و مجوز دارِ مرکز موسیقی هم خوانده نمی شود. متأسفانه در مرکز موسیقی نوعی نگاه وجود دارد که معتقد است انواعی از ترانه اصلاً نباید وارد آنجا و جامعه بشود. و یا در ترانه حرف اعتراضی نباید زده شود. بخصوص این ده سال اخیر را نگاه کنید. به من یک ترانه نشان بدهید که یک حرفی زده باشد. یا اجازه داده باشند که ترانه سرا حرف سالمی را به گوش مردم برساند. اعتراضی هم که
می گویم لزوماً اعتراض سیاسی منظورم نیست. مثلاً درباره چیزهای خیلی ساده تر می توان ترانه گفت. مثلاً ترانه ای برای بنزین آلوده در تهران که باعث مرگ میلیون ها نفر یا بهتر است بگوییم هزاران نفر- آمار دقیقی که نداریم- شده است. همین. نه بیشتر. یک موضوع ساده که خیلی ها به آن معترف هستند. همین اندک هم مجال آمدن در ترانه را پیدا نمی کند. به همین دلیل هم معتقد هستم که به سراغ قسمت مجاز ترانه نباید برویم. دلیلش هم این است که متولیان فرهنگی که آنجا هستند، اصولاً یکسری از ترانه ها را نمی خواهند که وارد شود. یک بخش دیگر هم به ناکارآمدی شوراهای بی سوادی که بالای سر ترانه هستند باز
می گردد.

طبری- در جایی گفته بودی که شورای ترانه "خانه سالمندان" است، و تمامی اعضایش بی سواد. بعد هم گفتی که این سخن تو ناشی از یک عصبانیّت بود. آیا هنوز هم به این گفته خودت اعتقاد داری؟ آیا به نظر تو هیچ تغییری در کیفیّت این شورا صورت نگرفته؟

گلرویی- هنوز هم به حرفی که زدم معتقدم. البته من منظور خاصی نداشتم. سنِّ کسی را مسخره نکردم. یک نفر می تواند نود ساله باشد، امّا به روز باشد.
با موسیقی و ترانه جهان آشنا باشد. امّا امروز اگر حافظ شیرازی را هم بیاورند و در آن شورا عضو کنند من قبولش ندارم. چون اصلاً به این شورای ترانه اعتقادی ندارم. این شورایی که از پیش انقلاب تا به امروز قرار است برای همیشه بالای سر فرهنگ شنیداری ما باشد، به شدّت بی سواد است. اصلاً به شدّت
با کلمات و واژگان امروزی غریبه و بیگانه است. امروز وقتی کاغذی را به اینها می دهی حتّی نمی توانند آن را درست بخوانند. دست به دست می کنند.  

طبری- در این شورایی که تو می گویی از همان دوران پیش از انقلاب بی سواد هستند، ما نام های بزرگی را می بینیم که در آنجا عضو بودند. به طور مثال سیمین بهبهانی و یا ابتهاج. حتماً قبول داری که این ها بی سواد نبودند؛ در کار خودشان ملُّا هم بودند؛ و هستند. به نظر تو چرا حتی این بزرگان هم وقتی وارد فضای این شورا شدند ناگزیر از مُهر سانسور استفاده کردند. چرا این گونه بود؟ آیا نوع سانسور آنها فرقی با سانسور امروز داشت؟

گل رویی- دقیقاً هم همین است. ابتهاج، نادر نادرپور، یدالله رویایی، مشیری، سیمین بهبهانی و حتی شهریار قنبری. این ها همه یک زمانی عضو این شورا بودند. اگر به همان دوره هم نگاه کنی، یعنی کارهای دهه پنجاه که این ها عضو بودند را نگاه کنی، روی بهترین و ماندگارترین صفحه هایی که از آن دوران باقی مانده
و به عنوان مؤلفه و شناسه ی ترانه های آن دوره شناخته می شود، روی همه آنها نوشته شده است پخش از رادیو و تلویزیون سراسری ایران ممنوع. امّا یک مسئله بود. حداقل آن ترانه ها به شکل صفحه بیرون می آمد. اما تلویزیون و رادیو پخش نمی کرد. کارهایی مانند: "جنگلِ" جنّتی عطایی، "خونه"، "بن بست" و یا برخی از کارهای فرهاد که رویش نوشته شده بود پخش از رادیو و تلویزیون سراسری ایران ممنوع. پس این نشان می دهد در آن دوره با آنکه آدم های باسوادتری هم آمده بودند - به هرحال خانم بهبهانی نسبت به سبزواری باسوادتر بوده و بهتر می فهمیده- امّا در آن دوره هم به دلیل اینکه نگاهی ورای شعر روی این افراد بوده، کارهای درخشان مجال آمدن به رادیو وتلویزیون را پیدا نمی کردند. اما در بازار می توانستی پیدایشان کنی. امّا متأسفانه کسانی که امروز هستند، کاملاً بی سوادند. و نمی خواهند اصلاً ترانه مجال بروز پیدا کند.

طبری- فکر نمی کنی کمی بی انصافی باشد که به همه آنهایی که امروز هستند بگوییم بی سواد و یا اینکه از ترانه چیزی نمی فهمند؟

گلرویی- نه. من روی کلمه بی سواد تأکید می کنم. چون من آماده ام که تمام اعضای شورای فعلی بیایند، بنشینیم و با هم درباره ترانه صحبت کنیم. ببینیم که اینها اصلاً چقدر ترانه روز دنیا را می شناسند.  

طبری- تو هم یک زمانی برای عضویت در این شورا دعوت شدی. امّا قبول نکردی و نرفتی.

گلرویی- نه اینکه وقتی وارد شورا بشوی تو هم یک بی سواد باشی. بلکه شما آنجا یک امضاء می شوی در بین هشت امضای دیگر. و تو در اقلّیتی. به همین دلیل من نرفتم آنجا. من اگر عضو شورا می شدم، و یک ترانه رد می شد نمی توانستم تا آخر عمر خودم را ببخشم. امّا دوستان فعلی اصلاً برایشان مهم نیست. کباب چربی که درآنجا به آنها داده می شود، بیشتر برایشان مهم است، تا اینکه بخواهند به ادبیات و شعر فکر کنند.

طبری- می گویند یغما گل رویی ترانه سرای ایمیلی یا مهاجر است.

گلرویی- هرچیزی می گویند. خیلی چیزها.

طبری- شاید به خاطر اینکه تو به طور وسیع با یک سری از خواننده های خارج از ایران کار کردی. به قول خودت "اسمش رو نَبَر". این را راجع
به داریوش اقبالی گفتی؛ اگه به خاطر داشته باشی. می خواهم بگویم چه ضرورتی دیدی که فضای کار در داخل را بَعد از سال ها و با همه موفقیت هایت رها کردی و با تمام مخاطراتی که برایت داشت ترجیح دادی با خواننده هایی کار کنی، که به زعم من هم بهتره "اسمشون رو نبریم". چه حسّی داشتی که این تصمیم رو گرفتی؟

گلرویی- من نزدیک به ده سال در فضای داخلی به شکل مجاز کار کردم. همان دوره هم با خواننده های آن طرف همکاری داشتم. با خواننده هایی که به زعم متولّیان فرهنگی داخل بی خطرتر بودند. مثل سیاوش قمیشی و یا چند خواننده دیگر. در همان دوره هم من دغدغه های خاصِّ خودم را داشتم. به هرحال شما ترجیح می دهی با یک جایی کار کنی که آن خواننده به علّت پیشینه و اجرای خوب مخاطب بیشتری دارد. و هم اینکه دیگر کسی بالای سر ترانه ات نیست که دائم بگوید این واژه را اینجوری کن، آغوش را بردار و یا بوسه داخلش نباشد. مگر من چند سال می توانم به طور مستمر کار خلاقانه داشته باشم. بنابراین ترجیح دادم بازار مُجاز و پُردرآمد این طرف را بی خیال شوم و کارهای انگشت شماری که سالی سه چهار کار هم بیشتر نیست، از آن طرف بپذیرم. امّا حداقل به کارهای من کسی دست نمی بَرد. پس این حق را به خودم دادم؛ و از بابت کارهایی هم که آن طرف انجام دادم اصلاً پشیمان نیستم.

طبری- مایه و مضامین اصلی در ترانه های تو اجتماعی است. برخلاف رسم رایج، مستقیم به سمت سیاست نرفتی. سیاست را در بستر جامعه دیدی؛
و بیشتر به دنبال دردهای بی درمان اجتماعی هستی. خودت هم امشب به این موضوع اشاره کردی. چرا جامعه و موضوعاتش، نه سیاست؟

گلرویی- وقتی هر نوعی از هنر در دام سیاست و سیاست زدگی بیافتد به هر شکلی؛ حتی سیاست های آزادی خواهانه یا آرمان گرایانه، و طرفدار یک نوعی از ایسم یا ایدئولوژی بشود، و بخواهد از آن زاویه جهان را بنگرد و آن ایسم یا تفکر خاص را تبلیغ کند، هنر بودن به طور عام و شعریّت خود را در کار من به طور خاص از دست می دهد. یعنی به نظر من آن بخش از دست می رود. خیلی ها به من می گویند که مثلاً در فلان ترانه رگه های چپی داری، در این ترانه رگه های فلان داری. امّا من همان چپ را هم نقد می کنم. هیچ وقت در چهارچوب ایسم ها و تفکرات متصلّب حرکت نکردم. تو به درستی گفتی که سعی می کنم  حرفم حرف و درد اجتماع باشد. اما ما در مملکتی زندگی می کنیم که شما اگر آلودگی هوا را هم نقد کنی و از مضامین آثار تو باشد حتماً به کسی برمی خورد. و می گویند که داری سیاه نمایی می کنی. خیلی جالبه. یک چیزی به وجود آورده اند به نام سیاه نمایی. ما در یک جامعه ظلمانی زندگی می کنیم، و اگر اشاره ای به این تاریکی داشته باشیم می گویند سیاه نمایی می کنی. این عبارت سیاه نمایی عبارتی خنده دار است که ما سال ها در شوراها -ترانه- می شنویم.

طبری- پس درد و دغدغه تو درد و دغدغه جامعه است نه سیاست؟

گلرویی- بله. صد در صد.

طبری- به نظر تو آیا ترانه باید در چارچوب نُرم ها و ارزش های اخلاقی جامعه محدود شود؛ و یا ذهن هنرمند در بیان نظرات و جاری ساختن کلمات
می بایستی آزاد و رها باشد؟

گلرویی- معتقدم هیچ هنرمندی نباید نُرم های اخلاقی جامعه را رعایت کند. البته اخلاق در هر جامعه تعریف خودش را دارد. ولی هنرمند موظّف به رعایت هیچ چیزی جز جنون خودش نیست. هر هنرمندی.

طبری- ممکنه راجع به جنون هنری و رابطه آن با نُرم های اخلاقی جامعه از دیدگاه خودت بیشتر توضیح بدی؟

گلرویی- اصلاً اعتقاد ندارم که هنرمند یا روشنفکر موظّف به چیزی است. چون کار هنرمند، کار ترانه سرا یک چیز است. آفرینش پرسش در جامعه. ببین؛ ما در جامعه ای زندگی می کنیم که از همان اول در گوشمان گفته اند که در برابر بزرگترها فضولی موقوف. و یا زبان سرخ سَر سبز می دهد بر باد. و در طول زمان این مهملات جامعه را به شکل ضرب المثل و پَند و اندرز به خورد ما داده اند. اگر قرار باشد ما هم شکل این جامعه باشیم باید مراقب باشیم که آسته برویم، آسته بیاییم، تا گربه شاخمان نزند. به همین دلیل هم هنرمند موظّف است که برخلاف این رسوم رایج عمل کند. حتی یک جایی لازم می شود که هنرمند رو در روی مخاطب خودش بایستد. خیلی دردناک است. من یاد گرفتم همین مخاطبی که امروز می ایستد و برای تو هورا می کشد، فردا با یک چیزی که به مزاجش خوش نیاید امکان دارد تبدیل به دشمنت هم بشود. به همین دلیل اصلاً قرار نیست کسی- یا حداقل خودم را می گویم- در چارچوب های جامعه جلو بروم؛ و ببینم اخلاق و نُرم های اجتماعی من از من چه می خواهند و از چه چیزی تعریف می کنند؛ و یا رسوم ها و سُنت ها چه می گویند. کاملاً با این مسئله مخالفم.

طبری- بابت وقتی که به من دادی سپاسگزارم.

      

مسعود طبری

7/دی ماه/1393

گپ و گفت مسعود طبری با یغما گلرویی/بازخوانی یک مصاحبه مهم دو فنجون قهوه دو نخ سیگار با یغما