برگزیده ها
نعیمی‌پور: از افشاگری اسناد سفارت آمریکا سوءاستفاده شد

مازندمجلس: سیاست > احزاب و شخصیت‌ها - نعیمی‌پور می‌گوید: دانشجویان توصیه مرحوم بازرگان برای به خانه رفتن را برنتابیدند و آرام آرام بر اثر نوع برخوردهای دولت موقت، دلسرد شدند که از کانال دولت بتوانند فعالیت‌های انقلابی یا جهادی انجام دهند. احمدی نژاد با تسخیر سفارت آمریکا مخالفت کرد

مازندمجلس:امید کرمانی‌ها: دانشجویان پیرو خط امام 38 سال پیش که برای تسخیر سفارت آمریکا تصمیم گرفتند و اقدام کردند تا به نوعی خط بطلان به احتمال تکرار کودتادی 28 مرداد بکشند و از این طریق انقلاب اسلامی را از توطئه های آمریکا مصون نگه دارند، فکر نمی کردند که برنامه 2 روزه آنها برای اعتراض به مقامات کاخ سفید ابعاد جدی تری پیدا کند و تاریخ روابط دیپلماتیک بین دو کشور به مدت نامعلومی قطع شود.

محمد نعیمی‎پور از دانشجویان مشارکت کننده در تسخیر لانه جاسوسی به خبرآنلاین گفت: بخش عمده ای از مردم نسبت به بازی هایی که ممکن بود آمریکایی ها انجام دهند نگران بودند. یقین و باور داشتیم سفر شاه به آمریکا مقدمه کارهای دیگر است بنابراین تصمیم گرفتیم به یک شیوه اعتراضی نو متوسل شویم تا بازتاب جهانی هم داشته باشد.

مشروح اینگفت‎وگو را در ادامه بخوانید.

*****

آقای نعیمی پور! قاعدتا تسخیر لانه جاسوسی و سفارت آمریکا یک تصمیم ناگهانی و لحظه ای نبود که صبحدانشجویان از خواب بلند شوند و بخواهند که یک اقدام انقلابی انجام دهند و بهذهنشان برسد که سفارت آمریکا را تسخیر کنند. حتما برنامه ریزی‎هایی داشتند.از آن برنامه ریزی‎ها بگویید که چطور مطلع شدید و پذیرفتید که در اجرای این برنامهمشارکت داشته باشید؟ چه کسی شما را از این برنامه مطلع کرد و به شما پیشنهادمشارکت داد؟

 من از موضع خودم ماجرا را روایت می کنم و هرآنچه دیدم را می گویم. من به خاطر فشارهای زیادی که در نیمه اول سال 58 تحمل کردهبودم، تصمیم داشتم مدتی به تحصیل بپردازم تا کمی فضایم تغییر کند چون دوره خیلیپرتنشی را گذرانده بودم. من جزو شورای دانشجویان مسلمان دانشگاه صنعتی شریف بودم ودر آنجا دوره پرچالشی هم با جریانات چپ و مجاهدین خلق داشتم. به هر حال به لحاظفعالیتهای تشکیلاتی و سیاسی شناخته شده بودم. دوستان سراغ من آمدند تا در موردبرنامه شان با من صحبت کنند. البته پیش از اینکه دوستان سراغ من بیایند، کارهاییانجام شده بود و آن کارها این طور برای من روایت کردند که «فضای سیاسی نگران وملتهب از سفر شاه به امریکا است و این اتفاق می تواند مشابهتی با 28 مرداد سال 32 داشتهباشد. لذا ما تا آخرین لحظه باید مراقب باشیم که نکند دوباره واقعه 28 مرداد تکرارشود».

در عین حال تقریبا اکثر نقاط مرزی کشور دچار آشوب و حتی جنگ هایی شده بود کهنوعا گروه های چپ مارکسیستی به آن دامن می زدند، البته بعضی از قومیت ها هم در اینزمینه دخیل بودند. اما محوریت کاملا با جریانات چپ مارکسیستی، قمر شوروی یا قمر چینبود. حرف دوستان این بود که «با یک راهپیمایی صدای مردم ایران و نگرانی هایی کهدارند نمی تواند منعکس شود» خصوصا که آن روزها راهپیمایی خیلی باب بود. لذا تصمیمگرفتند کاری کنند که بازتاب بین المللی هم داشته باشد. آقایان اصغرزاده، میردامادیو بیطرف که هر کدامشان نماینده یک دانشگاه بودند نظر آنها به علاوه دانشجویان ودوستان دیگر این شد که سفارت آمریکا را یکی، دو روز بگیرند و به این وسیله اعتراض کنندتا بازتاب جهانی هم داشته باشد. بخش عمده ای از مردم نسبت به بازی هایی کهممکن بود آمریکایی ها انجام دهند نگران بودند. یقین و باور داشتیم سفر شاه بهآمریکا مقدمه کارهای دیگر است بنابراین تصمیم گرفتیم این اعتراض را پیش ببریم.

یعنی در همان 30 مهر 58 که کارتر مجوز پذیرش شاه را به آمریکا داد، شما به این فکرافتادید؟

 بله. یعنی وقتی که شاه بعد از مدتی اقامت درمصر، مغرب و آمریکای جنوبی، وارد آمریکا شد. ضمن اینکه برخی آمریکایی ها هم اینملاحظه را داشتند که حتی الامکان برای اینکه سوءتفاهم ایجاد نشود، شاه به آمریکانیاید اما بالاخره تحت لابی هایی که بود، اعلام شد حال شاه خوب نیست و احتیاج بهمعالجه دارد. از طرفی در مردم یک ذهنیت تاریخی وجود داشت که همه اینها می تواند یکنوع بازی سیاسی برای سناریوهای بعدی باشد. فلذا آنها تصمیم می گیرند این کار رابکنند.

مقدمتا در جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت که تازه آغاز به کار کرده بود،بحث تسخیر سفارت آمریکا مطرح شد. در آن جمع، آقای احمدی نژاد نماینده دانشگاه علمو صنعت و آقای سیدزاده نماینده دانشگاه تربیت معلم مخالفت کردند و گفتند «باید اول سفارتشوروی را بگیریم. در ثانی اگر هم بخواهیم سفارت های روسیه یا آمریکا را بگیریم بایدبرویم دولت را در جریان امر قرار دهیم و بعد این اقدام را کنیم». تحلیل طرف مقابل هماین بود که «در این صورت دولت حتما ما را از این کار منع می کند. به امام همبگوییم، حتما منع مان می کند چون مداخله حکومت محسوب می شود. حال آنکه ما می خواهیمیک کار دانشجویی انجام دهیم و نه یک کار سیاسی از نوع مُد چپ مبارزه طلب و حتیمسلح». لذا این بحث کمی بالا گرفت و به این جمع بندی رسید که بحث منتفی است و دیگرنباید آن را دنبال کرد.

بعد از اینکه پخت و پز کارها انجام شد دانشجویان با آقای موسوی خوئینی ها رایزنی کردند که «به نظر شما تسخیر سفارت آمریکا برای شیوه اعتراض خوب هست یا نیست؟» حرف ایشان این بود «به عنوان اعتراض دانشجویی می تواند محلی داشته باشد». اما در عین حال گفت «مقامات مخالف این کار خواهند بود چون هیچ مقام مسئولی در جمهوری اسلامی نمی تواند بگوید که این کار را بکنید چون خیلی طبیعی است که این قضیه بعد از یک مدت رو می شود».  به همین دلیل هم بعدا این قضیه به نحوی پیش رفت که کاملا دانشجویی و محرمانه باشد.

چه روزی بهاین تصمیم رسیدید؟

  همانطور که گفتم من حضور نداشتم و یادم نیست. تقریبا همانآبانماه 58 بود. نکته ای که وجود داشت هم جریان چپ موسوم به چریک‎های فدایی خلق وهم جریان چپ موسوم به مجاهدین خلق، بسیار تلاش می کردند که این کار را به نامخودشان انجام دهند.

کما اینکه در 25 بهمن 57 هم می خواستند چنین کاری بکنند.

 بله، یکبار این کار را انجام دادند که مرحوم دکتر یزدیمداخله و قضیه را جمع کرد. چون به هر حال فضایی بود که فعالیت جریان چپ به ناممسکو و قمر شوروی ثبت می شد و خود این برای مسئولین کشور مسئله دار بود. یعنی مسئولینکشور هیچ دلیلی نمی دیدند که ایران کاری کند که خوش بحال مسکو شود.

آن طور کهشنیدم بعد از آن جلسه دفتر تحکیم وحدت بحث را متوقف کرد تا اینکه بعد از حدود یک هفته دوبارهاعضا دور هم جمع شدند و صحبت کردند. این بار دیگر آقایان احمدی نژاد و سیدزادهنبودند و فقط موافقین طرح تسخیر سفارت آمریکا حضور داشتند که تعدادشان اکثریت قریببه اتفاق بود. در آن جمع صحبت می شود و تشخیص می دهند که اجرای این طرح خوب است ومشغول فراهم آوردن مقدمات کار می شوند که «بالاخره کجا می خواهیم برویم و چکار میخواهیم بکنیم و موقعیت سفارت چیست؟»، در واقع یک مقدار تحقیقات اولیه به روش هایمختلف صورت پذیرفت. مثلا فرض کنید آن موقع اتوبوس دوطبقه بود. سوار اتوبوس دوطبقهمی شدند و از آنجا فضا را می دیدند.

عکسبرداریهم می کردند؟

 نه شما ژیگولید، آن موقع از این خبرها نبود. یامثلا از پشت بام ساختمان معروف به اسکاچ برایت کارهایی کرده بودند. می خواهم بگویممقدمات جدی فراهم شد.

این مقدماتاز 10 آبان 58 که آقای بازرگان در الجزایر با آقای برژِنسکی دیدار داشتند، جدی شد.درست است؟

 نه، هیچ ربطی به آن نداشت.

یعنی اینتحلیل وجود نداشت که دولت موقت دارد هم پیمان آمریکا در برگرداندن شاه می شود؟

 این مسئله، حاشیه این متنی است که من برای شمامی گویم. اما متن این است که دانشجویان کار و تحقیقاتشان را انجام دادند و دنبالاین بودند که ببینند «چه فرصتی خوب است تا بتوانند یک عمل غافلگیرانه انجام دهند».به همین دلیل 13 آبان را انتخاب کردند که روز دانش آموز بود و دانش آموزان به سمتدانشگاه تهران راهپیمایی می کردند. از جمله یکی از مسیرها، از ابتدای خیابان بهاریا شریعتی به سمت سفارت آمریکا و بعد دانشگاه تهران بود. می خواهم بگویم خیلیقبل از این حرف ها تصمیمات گرفته شده بود اما تدارکش هم اهمیت داشت که چگونه باشد.از همه مهمتر این بود که در سفارت را باز کنند و داخل شوند.

سئوال اصلی این بود که «چه کسی خودی است و چه کسی نُخودی است؟» چون نُخودی ها می توانستند مشکلایجاد کنند. خصوصا که مجاهدین خلق و چریک های فدایی هم مترصد چنین کاری بودند. فلذاتمهیدات تسخیر سفارت خیلی پیش از دیدار مرحوم بازرگان و برژینسکی انجام شد.

اما گفته میشود آن زمان اینطور برای دانشجویان خط امام تداعی شده بود که دولت موقت بازرگان باآمریکا در فروپاشی نظام جمهوری اسلامی قصد همپیمانی دارد.

 اجازه بدهید این بحث را تمام کنیم بعد راجع بهحواشی آن حرف می زنیم. اولا بدون اینکه کسی بداند، فقط آن دانشجویانی که وفاداریشان به جمهوری اسلامی و امام شناخته شده بود، را وارد این ماجرا کردند. دو روز قبل از 13 آبان درهر دانشگاه تعدادی از دانشجویان شناخته شده را در یکی از اتاق های درس جمع و نحوهاجرای کار را به آنها توضیح دادند. در واقع همه دانشگاه ها خودشان سرتیم داشتند.قرار شد، کسانی که وارد سفارت می شوند، فتوکپی عکس امام را داشته باشند، در غیراینصورت اجازه راه یابی نداشتند یا مثلا فرد مورد اعتماد هر دانشگاه دم دست بود کهاگر کسی ادعا می کرد، از فلان دانشگاه است، صحت ادعای آن فرد مشخص شود.

در آن روز خیلی از مردم عادی داخل سفارت آمدند اما همه آنها به بیرونهدایت شدند که کار کاملا در دست دانشجویان باشد. حتی نحوه باز کردن در سفارت هممشخص بود، خانم ها زیرچادر زنجیربُر را حمل کردند و به فردی که باید قفل را بشکند تحویلدادند، در واقع همه این مراحل طراحی شد. چون دانشجویان سوابق کار تشکیلاتی و سیاسیدر مبارزات دوره شاه داشتند؛ بلد بودند که چگونه سازماندهی کنند و تشکیلاتداشته باشند. وقتی هم وارد سفارت شدیم معلوم بود که چه دانشگاهی باید به کدام سمتبرود. همه اینها با یک برنامه دقیق حساب شده پیش رفت.

دانشجویان به این جمع بندی رسیدند که مشی دولت خیلی با فکر انقلابی همخوانی ندارد. لذا به تدریج بین دولت و ملت (انقلابی) فاصله ایجاد شد. شاید یکی از دلایلی که می گفتند «اصلا به هیچ وجه دولت در جریان تسخیر سفارت آمریکا نباشد» این بود که غیر از وظایف دیپلماتیک دولت، اساسا مرحوم بازرگان و همکاران او با این فکر مخالف بودند.

* قضیه دیداربرژینسکی و بازرگان را هم تشریح بفرمایید که چقدر تاثیرگذار بود ظاهرا به صورتتلویزیونی هم پخش شده بود و شائبه خطر بازگشت شاه و تداعی تکرار کودتای سال 32 دراذهان شکل گرفت.

 تقریبا می توان گفت که بعد از استقرار دولتموقت، مرحوم مهندس بازرگان نقطه نظرات خاصی برای اداره کشور داشت. لذا با آن رُکیو صلابتی که داشت همان فروردین ماه یا اسفندماه اعلام کرد همه باید به خانه بروند و اجازهدهند، کار اداره کشور روی غلتک خودش بیفتد.

این هم یادم است مجموعه ای که بعداً دفترتحکیم نام گرفت جزو اولین اقداماتش این بود مسئله رفع محرومیت ها در نواحی مختلف راپیگیری کند. لذا در محل نخست وزیری خدمت مرحوم بازرگان و مرحوم ابراهیم یزدی رسیدیمو گفتیم «طرح ورود به مناطق محروم را داریم» فکر می کردیم شاید این ایده بتوانددرتلطیف فضا موثر باشد. لذا دانشگاه های مختلف به مناطق زیادی رفتند، از جمله سهمدانشگاه صنعتی شریف، ترکمن صحرا شد که به آنجا رفتیم. البته به محض اینکه رسیدیمجنگ ترکمن صحرا بوجود آمد و شهر سنگربندی شد. علی ایحال این مجموعه از سال 54 بهبعد-یعنی بعد از اقدامی که در سازمان مجاهدین خلق تحت عنوان «کودتای ایدئولوژیک»افتاد- صف خود را از جریانات چپ مارکسیستی و اسلامی متمایز کرد و تقریبا نحله ایبرای خود در دانشگاه ها شد. با وقوع انقلاب، این مجموعه دانشجویان به خانه رفتن رابرنتابیدند و آرام آرام بر اثر نوع برخوردهای دولت موقت، دلسرد شدند که از کانالدولت بتوانند فعالیت های انقلابی یا جهادی انجام دهند.

همین دانشجویان خرداد 58بعد از انجام یک سری کارها در مناطق محروم، جهاد سازندگی را بنیاد نهادند. اینجاهم چالش ها زیاد بود. یعنی تقریبا دانشجویان به این جمع بندی رسیدند که مشی دولتخیلی با فکر انقلابی همخوانی ندارد. لذا به تدریج بین دولت و ملت (انقلابی) فاصلهایجاد شد. شاید یکی از دلایلی که می گفتند «اصلا به هیچ وجه دولت در جریان تسخیرسفارت آمریکا نباشد» این بود که غیر از وظایف دیپلماتیک دولت، اساسا مرحوم بازرگانو همکاران او با این فکر مخالف بودند. در واقع دانشجویان می خواستند یک کار اعتراضیو انقلابی نو انجام دهند که اساسا با کار دولت هیچگونه همخوانی نداشت. البته وقتیقضیه دیدار برژینسکی و بازرگان پیش آمد، این تحلیل را تقویت می کرد. اما اینکهتسخیر سفارت به دلیل ملاقات مرحوم بازرگان و برژینسکی انجام شد، بی پایه و اساساست چون تاریخ هم همین را نشان می دهد.

آیا در بیندانشجویان پیرو خط امام این تحلیل وجود داشت که برژینسکی و بازرگان برای فروپاشینظام جمهوری اسلامی هم پیمان شده باشند؟

 نه اصلا، به هیچ وجه چنین حرفی نشنیدم. شما بایدبه آن فضا برگردید. آن فضا چه بود؟ فضای دوقطبی امپریالیسم- سوسیالیسم یا کمونیسمبود. در آن شرایط و ادبیات بسیاری از گروه ها بودند که به هر حال قصدشان این بودکه جمهوری اسلامی را تخریب کنند و بنیادهایش را بزنند. از جمله اینکه هرگونه صحبتبا آمریکا را یک جریان امپریالیستی یا یک جریان مقابل جریان انقلابی می دانستندلذا آنها علی القاعده از این حرفها زدند. اگر از دوستان ما هم صحبتهایی شده، درواقع بر تقویت این موضوع بوده است اما به طور اصولی و کلی جریان چپ مارکسیستی خیلیشدید مخالف بود و این مطالب را به آقای بازرگان نسبت می داد.

کمتر از 5، 6 مورد افشا گری تلویزیونی اسناد سفارت انجام شد و بعد از آن شورای تسخیر سفارت به این نتیجه رسید که این کار نباید ادامه پیدا کند. الان هم هنوز بسیاری دوستان ما به شدت به این بحث ها انتقاد دارند، افشاگری را اشتباه می دانند و می گویند نباید اصلا وارد این فاز می شدیم.

در بدو ورودبه سفارت آمریکا مقاومتی هم مقابل شما انجام شد؟

آمریکایی ها کاملآمادگی داشتند و اسناد هم این را نشان داد چون نگران بودند. به محض اینکه دانشجویانوارد سفارت شدند، آمریکایی ها درب های ساختمان مرکزی را بستند اما یکی، دو تا ازمحافظانشان تحت عنوان «مارین» با تیر و تفنگ و ماسک آمدند که این مسئله سبب تحریکدانشجویان شد. راه نفوذی هم به ساختمان نبود اما از همان نقطه ای که سروکله اینهاپیدا شد به این نتیجه رسیدند که حفاظش را بکنند و از این نقطه وارد شوند.

حتی ایننگرانی وجود داشت که ممکن است از داخل به بیرون تیراندازی کنند. لذا با یک مرارت وسختی توانستند حفاظ آنجا را بکنند و وارد شوند. دانشجویان با شور انقلابی جلو میرفتند و طرف مقابل هم تا توانست گاز اشک آور زد، بالاخره پیش رفتند و درها را بازکردند. کارمندان سیاسی اصلا مقاومتی نداشتند و خیلی سریع جمع و جور شدند اما درطبقه فوقانی مواردی وجود داشت که بچه ها از آن سر درنمی آوردند. به هر حال جمعو جور کردند و بعد از یکی، دو ساعت دیدند که در اتاقی صدای تلق و تلوقی می آید امادر اتاق بسته بود.

در این اثناء رئیس حفاظت سفارت که در ساختمان رزیدانس سفیر بود،با اعتماد نفس آمد، جلو گفت «چه خبره و چرا آمده اید؟» دانشجویان هم یقه اش راگرفتند و جلوی در همان اتاق بردند. به او گفتند، از آمریکایی های درون اتاق بخواهددر را باز کنند؛ در واقع به روش فیلم های اکشن که می گویند «اگر بیرون نیاییدگروگان را می کشیم» با هر دوز و کلکی که بود، بالاخره آمریکایی های درون اتاق دررا باز کردند. در که باز شد، دیدیم آن اتاق شعبه منطقه ای CIA بود که کل منطقه را پوشش می دادند. در واقعآمریکایی ها چه اطمینان خاطری داشتند که این مرکز را نگه داشته بودند. چون در یکچنین شرایط انقلابی طبیعی بود که آنجا را تخلیه کنند اما با اطمینانی که داشتند، مرکزاطلاعات شان در سطح منطقه را در تهران حفظ کرده بودند.

البته کار بسیار مهم CIA در آنجا استراق سمع روسیهبود. علت این اتاق شیشه ای هم این بود که آنها هم حدس می زدند مسکو آنها را استراقسمع می کند لذا جای ویژه ای داشتند و موارد سرّی را درون آن محفظه شیشه ای که دردرون دیوار بتنی محصور شده بود، نگهداری  می کردند.این اتاق شیشه ای هیچ جای پنهانی نداشت و اگر یک ارزن در جایی می گذاشتید دیده میشد. پس قابلیت اینکه میکروفن گذاری شود را نداشت. پس آن اتاق یک مرکز فوق العادهمهم بود که واقعا جای تعجب داشت که چطور آمریکایی ها این مرکز را تخلیه نکردهبودند. در آن دو، سه ساعتی که فرصت داشتند و در را هم بسته بودند فقط کسانی که آموزشهای مخصوص دیده اند، می توانستند چنین کاری کنند وگرنه کارمندانی که آنجا بودندفایل هایشان دست نخورده بود. لذا آن قسمت ساختمان واقعا یک محل بسیار مهم و مدیرش،جزو مدیران ارشد CIA بود. البته بخش مهمی از اسناد کشف نشد و تنها اسناد در سطحدیپلماتیک و خیلی کم در سطح اطلاعاتی بود. جهت اطلاع تان بگویم که بعدا این مرکز CIA به یونان منتقل شد و در آن کشور استقرارپیدا کرد.

تعداد کارمندان CIA در سفارت هم کم نبود و بسیار آدم های کارکشته ای بودند. یک موردشانآدم مغروری بود که فارسی و کردی را به خوبی حرف می زد و عربی هم بلد بود. در واقعیکی از ماموریت هایش این بود که مسائل مربوط به کردستان عراق راپیگیری می کرد و از آنجا که فوق العاده آدم پرخاشگری بود، او را از جمع بقیه دورنگه داشتند. به عبارت دیگر اگر آمریکایی ها این بازی را درنمی آوردند که تفنگبیاورند، شاید اصلا به ذهن بچه ها هم خطور نمی کرد که بخواهند به آن ساختمان واردشوند.

* تقسیم کارداخل سفارت آمریکا چه فرآیندی داشت؟ همان موقع چه کسی تصمیم گرفت که آقایانمیردامادی و اصغرزاده سخنگو باشند؟

 اولا حلقه مرکزی که کارها را انجام می داد، مشخصبود. بعد که در سفارت مقداری شرایط تثبیت شد، همان نمایندگان، شورای تسخیر سفارتشدند و دیگر مدیریت کار برعهده آنها قرار گرفت. لازم است که در اینجا توضیح بدهمبرنامه ما برای حضور در سفارت حداکثر دو روز بود یعنی قرار داشتیم یکی، دو روزاعتراض کنیم و بعد از سفارت خارج شویم. منتها در عین حال برای اینکه این اعتراضصدمه نبیند و بتواند موفق باشد، سازمان دهی شد که مسئولین کشور در همان ساعت هاییکه می خواست این کار اتفاق بیفتد در جریان قرار گیرند تا آنها بدانند، دانشجویانمسلمان دانشگاه با هویت مشخص هستند و اقدام انجام شده نباید به جریانات دیگر منتسبشود.

به همین دلیل یادم است که خدا رحمت کند مرحوم دادمان مسئول صحبت با مرحوممنتظری و مرحوم بهشتی در مجلس خبرگان بود. یا مشخص بود چه کسانی با دولت ارتباطبگیرند یا چه کسانی به بیت امام بروند و با حاج احمدآقا صحبت کنند.

مجموعا حکومتبه این نتیجه رسید دانشجویانی که سفارت آمریکا را تسخیر کردند، عوامل جاهای دیگرینیستند و مثل همه مردم انقلابی‌اند. به یاددارم که حاج احمد آقا به دلیل ازدحامجمعیت با شرایط سختی وارد سفارت شد که خودش قصه هایی دارد. حاج احمد آقا که آمد واز این مسئله اطمینان پیدا کرد بعضی دانشجویان را می شناخت که چه سابقه ای دارند واین دیدگاه را به امام منتقل کرد. امام بیانیه دادند «شما خوب جایی را گرفتید».

بهنظرم از آن تاریخ به بعد دیگر دانشجویان نبودند و امام بود که رهبری کار را برعهدهگرفت و خیلی هم طبیعی بود چون دانشجویان علاقمند به امام بودند و براساس نظر امامعمل کردند. لذا تقسیم کار همین شد. این را گفتم تا عنوان کنم از آن موقع دیگرموضوع خیلی جدی تر از آنی شد که برنامه ریزی کرده بودیم. فلذا آنجا شورای تسخیرسفارت مستقر و تقسیم کار شد؛ یک گروه مسئول جمع آوری اسناد، یک گروه مسئولانتظامات و نگهبانی، یکگروه مسئول نگهداری از گروگان ها و به همین ترتیب مسئولیت ها را تقسیم کردند. چونآن موقع همچنان اسلحه به وفور پیدا می شد احتمال ورود نیروهای دیگری به ویژهطرفداران سلطنت و آمریکا بود. مثلا نماینده دانشکده فنی اعلام کرد 20، 30 نفر براینگهبانی لازم است. از دیگر کارهای مهم این بود که جمعیت کجا بخوابد یا غذا بخورد؟مسئولین این امور مشخص بودند چون ما برای تغذیه دو روز فقط خرما تدارک دیده بودیم.

در جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت که تازه آغاز به کار کرده بود، بحث تسخیر سفارت آمریکا مطرح شد. در آن جمع، آقای احمدی نژاد نماینده دانشگاه علم و صنعت و آقای سیدزاده نماینده تربیت معلم مخالفت کردند و گفتند «باید اول سفارت شوروی را بگیریم. در ثانی اگر هم بخواهیم سفارتهای روسیه یا آمریکا را بگیریم باید برویم دولت را در جریان امر قرار دهیم و بعد این اقدام را کنیم»

* دانشجویانبه طور طبیعی گرایش های سیاسی مختلفی داشتند چون بعدا عده ای به جناح چپ و عده ای بهجناح راست پیوستند. آیا اختلافات سیاسی طوری بود که در تصمیم گیری ها با هم بحثکنند؟

 باید بگویم دانشجویان حامی انقلاب و امام بودندبنابراین این مسئله بیشترین نقطه وصلشان بود. اما دانشجویانی که سابقه کارتشکیلاتی و سازماندهی نداشتند و دور هم جمع نشدند که مباحث نظری، تئوریک یا حتیتحلیل مسائل را انجام دهند، طبیعی است که بین شان اختلاف نظر هم باشد اما حامیانقلاب و امام بودن چسب خیلی قوی بود. تصور آنکه آمریکا می خواهد این انقلاب را درمظان خطر قرار دهد انگیزه شان را بیشتر می کرد. لذا بروز برخی اختلافات خیلی طبیعیبود اما اصلا برجسته نمی شد. بجز یکی دو مورد که یک مسئله ای بین نهضت آزادی وسوسیالیست های خداپرست اتفاق افتاد. مرحوم آقای  دکتر کاظم سامی مجموعه ای تحت عنوان «جاما»داشت. برخی در این جاما کمی تحلیلگرانه و سامان یافته عمل می کردند و بعضااعتراضاتی داشتند. از جمله آنها پسر مرحوم آقای سامی بود که در اینجا اختلاف نظریپیش آمد، بخشی از دوستان ما که تندتر بودند و تعصب بیشتری داشتند، به زور اینها را ازسفارت بیرون کردند تا سفارت مرکز اختلافات نشود.

در جریان کار هم وقتی دعای کمیلیا نشست های تحلیل سیاسی بود، انسجام برقرار بود. در عین حال طبیعی است که دانشجوسوالاتی در ذهن داشته باشد.

یادم است که بچه های دانشگاه صنعتی شریف نکاتی را کهمطرح شده بود پاسخ دادند اما اینکه جریانی راه افتاده باشد که چپ یا راست شود، ایناتفاق هیچ وقت تا روزهای آخر که گروگان تحویل داده شدند، نیفتاد. یعنی این طور نشدکه گروه این طرفی و آن طرفی تقسیم شوند. اما به صورت طبیعی اختلاف نظراتی بود که معمولابا گفتگو حل و فصل می شد. هرچند که آن کار هم اشتباه بود و آنها هم می توانستند دراین قضیه پیش بروند اما برخی دوستان قدر قدرت تر بودند و از زور بازویشان استفادهکردند، برای اینکه این چهار، پنج نفر در سفارت نباشند.

*آیا بین تیمی که اسناد را برای انتشار گزینش می کرد، اختلافی پیدا شد که مثلا چرااین پیام سانسور شد و هدف اصلی را نرساند؟

 در آن شرایط التهاب و اینکه آمریکایی ها بابرنامه ریزی هایی دنبال بهم ریختن کشور بودند تا دوباره بتوانند شاه را برگردانندو دوران اقتدارشان را احیاء کنند، خیلی طبیعی بود که هرکسی بدبین باشد امادانشجویان کلا تجربه ای در این زمینه ها نداشتند. الان بعد از 39 سال فعالیت وزارتخارجه در نظام جمهوری اسلامی مسائل روشن است. ولی ظرافت اینگونه مسائل آن زمانبرای کسی مشهود نبود که مثلا بگوید یادداشت از منظر چه کسی است؟ کسی که طرف مذاکرهاست مثل صحبت های خیلی عادی سفیر و کاردار یا بقیه در وزارت خارجه راجع به مسائلفیمابین صحبت می کند و تمام اینها گزارش می شود.

مهارت دانشجویان در این موضوعکافی نبود و باعث شد که بعضی اشتباه ها صورت بگیرد. اما واقعیت این است که شایدکمتر از 5، 6 مورد افشاگری تلویزیونی بود و بعد از آن شورا به این نتیجه رسید کهاین کار نباید ادامه پیدا کند. الان هم هنوز بسیاری دوستان ما به شدت به این بحثها انتقاد دارند، افشاگری را اشتباه می دانند و می گویند نباید اصلا وارد این فاز میشدیم. به این دلیل بعدا سالها مجموعه ای ماندند و این کار ترجمه را انجام دادند ودر چندین مجلد پخش کردند. به هر حال برای کسانی که سیاست خارجی از منظر امنیتی وحفاظتی را دنبال می کردند، درسهای خوبی داشت و بدون اینکه هیاهویی شود، این کارانجام شد. منتها آن موقع رقابت با آقای بنی صدر بود و اینها تفسیر شد که مثلا این افشاگریمی خواسته بنی صدر را خراب کند یا امیر انتظام را بهمان کند. یعنی این بحثها پیشآمد. همین بحثها باعث شد که جمع بندی دانشجویان به اینجا ختم شود که افشاگری بایدمتوقف شود و کار درستی نیست.

الان هم واقعا خودم شخصا فکر می کنم اگر نقدی به کاروارد باشد، در این قسمتهای افشاگری است که البته بعضا در بیرون هم دیگر از دستدانشجویان خارج بود. مثلا من فکر می کنم در حق امیر انتظام واقعا ظلم شد و از آنجاکه او فردی غُد بود، تبدیل به یک اتفاق بد شد. درحالی که می توانست اینطوری نباشد.دانشجویان هم در این موضوع دخیل نبودند. آن موقع مرحوم بهشتی فوق العاده موثر وبسیار هم توانمند بود، تا جایی که بسیاری از جریانات از ایشان خوششان نمی آمد؛ بهخاطر اینکه واقعا یک فرد شایسته و قوی از لحاظ فکری، بیان و سیاست ورزی بود. همه افشاگریها به بد و بیراهه گفتن به هم تبدیل شد که دیگر ربطی به درون سفارت نداشت.

قبل از تسخیر،یک مقدار تحقیقات اولیه به روشهای مختلف صورت پذیرفت. مثلا فرض کنید آن موقع اتوبوس دوطبقه بود. سوار اتوبوس دوطبقه می شدند و از آنجا فضا را می دیدند یا مثلا از پشت بام ساختمان معروف به اسکاچ برایت کارهایی کرده بودند. می خواهم بگویم مقدمات جدی فراهم شد.

* یعنیافشاگری دانشجویان به اختلافات سیاسی دامن زد؟

 آنها که بیرون و سیاسی بودند از این مسئلهسوءاستفاده کردند و به همین دلیل باعث شد، تصمیم گیری شود که دیگر به این شکلاسناد به بیرون درز نکند.

* در تسخیرسفارت آمریکا نام آقای موسوی خوئینی ها هم به چشم می خورد. آیا آقای موسوی خوئینیها در جریان فرآیند تصمیم گیری برای تسخیر سفارت بود یا در آخر که دانشجویان تصمیمشان برای تسخیر جدی شد، از تصمیم آنها اطلاع یافت؟

 داستان آقای موسوی خوئینی به تشکیل دفتر وحدت وجمع انجمن های اسلامی دانشگاه ها بر می گردد. دانشجویان اردیبهشت و فروردینسال 58 بحث می کنند که بهتر است کسی نزدیک به امام در جمع ما باشد تا اگر در بحثهانکاتی بود به ایشان منتقل کند. الان بعد از 40 سال می گویند که روحانیت فلان وبهمان است، آن موقع خیلی عاشق روحانیت بودند. فکر می کردند که اگر روحانیت درجلسات باشند، یک اکسیر تقوا وارد جمع می شود لذا خیلی دنبال یک نماینده از طرفامام بودند.

دانشجویان چند نفری را از جمله مقام رهبری، بنی صدر، مرحوم حسن حبیبی،موسوی خوئینی و یکی دو نفر دیگر را در نظر گرفتند. بعد خیلی جر و بحث درمی گیرد ونهایتا دوستان به آقای موسوی خوئینی ها می رسند. آقای موسوی خوئینی ها هم کسی بودکه قبل از انقلاب تفسیرهای خیلی نویی از قرآن داشت و به همین دلیل در میان تیپدانشجویان و روشنفکران شناخته شده بود. برخوردش هم برخورد بهتری بود. این تیپ بچهها با بنی صدر از وقتی وارد ایران شد، کاملا فاصله پیدا کردند. چون خصلت های شخصیجدی ای داشت که کاملا بروز می کرد.

من از ترتیب دهندگان اولین سخنرانی بنی صدر درایران بودم که در دانشگاه صنعتی شریف برگزار کردیم و بسیار هم مورد استقبال قرارگرفت. اما در همان نشست و نوع رفتار بنی صدر توی ذوق همه مان زد و از آن به بعددیگر او را از برنامه ها حذف کردیم. علی ایحال می خواهم بگویم که آقای موسویخوئینی ها با یک چنین مکانیزیمی وارد بحث های دانشجویی شد. دانشجویان هم بعضابحثهایشان را می کردند و یک وقت احتیاج به کمک فکری یا صلاح مشورت داشتند سراغآقای موسوی خوئینی ها می رفتند چون آقای موسوی خوئینی ها در این زمینه واقعا باهوشاست. یعنی یکی از باهوش ترین سیاستمداران ایران است . از جمله مواردی که با ایشان مطرح شد و از جزئیات آنبی خبر هستم این بود که «آیا تسخیر سفارت آمریکا کار خوبی هست یا نه؟» ایشان میگوید «برای اعتراض کار خوبی هست». دانشجویان می پرسند «امام چه خواهد گفت؟» میگوید «اگر به امام بگویید شک نکنید که می گوید انجام ندهید».

حرف دوستان این بود که «با یک راهپیمایی صدای مردم ایران و نگرانی هایی که دارند نمی تواند منعکس شود» خصوصا که آن روزها راهپیمایی خیلی باب بود. لذا تصمیم گرفتند کاری کنند که بازتاب بین المللی هم داشته باشد. آقایان اصغرزاده، میردامادی و بی طرف که هر کدامشان نماینده یک دانشگاه بودند نظر آنها به علاوه دانشجویان و دوستان دیگر این شد، سفارت آمریکا را یکی، دو روز بگیرند و به این وسیله اعتراض کنند تا بازتاب جهانی هم داشته باشد.

* درواقع آقایموسوی خوئینی ها در پایان تصمیم گیری مطلع می شوند؟

 بعد از اینکه پخت و پز کارها انجام شد دانشجویانبا آقای موسوی خوئینی ها رایزنی کردند که «به نظر شما این شیوه اعتراض خوب هست یا نیست؟» حرف ایشاناین بود «به عنوان اعتراض دانشجویی می تواند محلی داشته باشد». اما در عین حال گفت «مقامات مخالف این کار خواهند بود چون هیچ مقام مسئولی که در جمهوری اسلامینمی تواند بگوید که این کار را بکنید چون خیلی طبیعی است که این قضیه بعد از یکمدت رو می شود». لذا به همین دلیل هم بعدا این قضیه به نحوی پیش رفت که کاملادانشجویی و محرمانه باشد.

29214

سفارت دانشجویان آمریکا اینکه دانشگاه تسخیر داشتند جریان مرحوم تصمیم دوستان بازرگان انقلابی آمریکایی سیاسی موسوی خوئینی طبیعی اسلامی اعتراض تواند نماینده مسئله جمهوری دادند البته ساختمان برنامه افشاگری شورای واقعا نداشت عنوان اسناد بیرون اتفاق بگویم کارها شرایط بازتاب تقسیم کسانی راهپیمایی دارند کاملا مخالف بسیار دانشجویی انقلاب گفتند اینها جریانات مجموعه اقدام نباید مرکزی مقابل اختلافات دنبال تحلیل بگیریم مسائل برژینسکی خواهم بسیاری توانستند بالاخره اتوبوس گویند اشتباه نتیجه نداشتند دیدند صنعتی تقریبا مارکسیستی نگران مجاهدین شناخته رسیدند نباشد اساسا باشند همخوانی تهران دوطبقه فراهم فعالیت گرفتند دیدار بروند بتوانند دانشجویانی مختلف اینجا مقامات تاریخ مسئول اختلاف مسکو روحانیت بحثها منتقل دیپلماتیک رفتند کردیم مناطق تسخیرسفارت کارهای منطقه داشتیم جهانی ادامه احمدی خصوصا آقایان شوروی آمدند اعلام بکنند اصغرزاده بگوید تحکیم کدامشان دانند مقاومتی توانست درنمی مواردی کارمندان انتقاد جاسوسی موضوع روسیه تقویت افتاد ایحال ترکمن باشند؟ گرفتیم آوردند بخواهیم درواقع بودکه بنابراین مقدمه تربیت بگیرند زمینه تکرار ترتیب گروگان احتیاج سیاست وسیله میگوید تبدیل انتظام بودیم رهبری سیدزاده العاده اطلاع تخلیه اطمینان علاوه منتها نبودند سابقه بهشتی گیرند مخالفت راپیگیری زیادی مرداد داشتم کارهایی برایت روایت پیمان نُخودی اجرای چگونه ماجرا بکنید اسکاچ معروف مقدمات برویم احتمال خواستند مسئولین مقدار تحقیقات موسوم محرمانه فدایی پذیرفت اولیه بگویید تداعی کودتای اداره همکاران وظایف رایزنی نگرانی بیفتد روزها محروم تشکیلاتی اولین منعکس دلایلی فاصله مسئولی ایجاد بخواهند توضیح دوباره اعتماد سازماندهی تدریج ندارد نیست؟ خواهند المللی