مازندمجلس: گرفتن نمره قبولی برای بچهها، اصل استرس زایی شده است که خانواده و مدرسه برای سرکوب کردن تواناییهای خداداد بچهها به آن می پردازند و زندگی را برای آنها جهنم می کنند.
عبدالعلی دستغیب، محقق و منتقد ادبی با انتقاد از شیوه آموزشی مدارس و دانشگاهها در بخش ادبیات فارسی، میگوید: از چنین کلاسهایی نمیتوان توقع داشت نویسنده و شاعر بیرون بیاید. حتی با چنین اساتیدی نه میتوان انتظار داشت ادبیات کهن فارسی درست تدریس شود و نه اینکه ادبیات مدرن پذیرفته و مورد تدریس قرار گیرد. او میگوید: اصولا در تمام کشورها؛ دانشکدههای ادبیات از جریانهای ادبی موجود در آن کشور عقبتر هستند و در این میان فرهنگستانها و نهادهای غیردولتی عملکرد بهتری دارند اما باید پذیرفت که فاصله میان دانشگاه و جریانهای ادبی در کشور ما به مراتب بیشتر است. دستغیب ضمن بیان این مطلب که برای حفظ ادبیات فارسی ناچار به ایجاد تغییرات در نظام آموزشی خود هستیم، گفت: یک روز از شخصی که برای اتمام تز دکتری خود در رشته ادبیات که پیش من آمده بود؛ خواستم تا یکی از اشعار سعدی(نه نظم) بلکه یکی که از عناصر اصلی شعر بهرهمند باشد را بخواند ولی نتوانست. بعد خودم یک شعر از سعدی خواندم و از او خواستم تا عناصر سازنده آن را نام ببرد اما بازهم نتوانست. این نشان میدهد که روش تدریس ادبیات و علوم دیگری همچون فلسفه در دانشگاههای ما؛ همان روشهایی قدیمی و منسوخ شده هستند.
او معتقد است در سالهای آینده هیچ کسی نمیتواند حتی گلستان سعدی را روخوانی کند و میگوید: این رویکرد آموزشی همانطور که شفیعی کدکنی میگوید، ذوقکشی است و در آن به ویژگیهای زیباشناختی هنر و اتفاقهای خلاف عادت مرسوم در ادبیات توجهی نمیشود.
زهرا عبدی، داستان نویس میگوید: من در سیستم آموزش و پرورشی بزرگ شده بودم که به من آموخته بود که چطور و با چه ذهنیتی وارد متن شوم. این باطلترین کاری است که یک سیستم میتواند در حق یک ذهن بکند. او توضیح میدهد: شاید تا پایان زندگی فرد نتواند از این ظرفی که ذهنش را در آن جا دادهاند، آزاد کند. وقتی این بستهی فکری در سرت بنشیند، هر متنی را از آن عبور میدهی و گاهی مطالعه فقط میشود یافتن نشانهها برای محکم کردنِ آن ساختار در ذهن.
مصطفی رحماندوست با اشاره به سیستم آموزشی غلط در ایران و تاثیرات سوء آن میگوید: مهم ترین آسیبی که امروز بچهها با آن درگیرند، مشکل نظام آموزش رسمی و غیررسمی است. از این نظام آموزشی، مخصوصا در شهرهای کوچکتر آدم خلاق و به روز و به دردبخور برای زندگی حاصل نمی شود. بچهها ۱۰ سال زبان عربی و انگلیسی می خوانند اما برای آنها هیچ بار عملی ندارد. آنها درسها را فقط حفظ می کنند. بعد مجبورند به کتابهای آموزشی روی بیاورند تا فوت و فن تست زدن را بیاموزند و این ناتوانی را با خود به دانشگاهها هم می برند.
رحماندوست معتقد است: گرفتن نمره قبولی برای بچهها، اصل استرس زایی شده است که خانواده و مدرسه برای سرکوب کردن تواناییهای خداداد بچهها به آن می پردازند و زندگی را برای آنها جهنم می کنند. آن وقت ما از مدرسهای که مطالعه آزاد و غیردرسی در آن یک فضیلت مکروه و رهاکردنی است و از خانوادهای که جز قبولی و نمره به چیز دیگری نمیاندیشد و خود، اهل مطالعه نیست انتظار داریم که بچهها را طوری تربیت کنند که کتاب بخوانند.
هنرآنلاین