اختصاصی مازندمجلس: حوالی ساعت ده صبح روز یکشنبه 22 بهمن 57 ارتش شاهنشاهی نسبت به مناقشات سیاسی که به پیروزی نهایی انقلاب اسلامی منجر شد اعلام بی طرفی نمود؛ تا نظام شاهنشاهی پس از بیش از 2500 سال سقوط کند؛ و نظم نوینی بر سر کار بیاید که به جز امام خمینی کسی از ماهیت دقیق آن با خبر نبود. تنها رمز وحدت انقلابیون در آن روزها، رهبری امام بود و پذیرش ماهیت اسلامی انقلاب.
امروز انقلاب ایران چهلمین بهار خود را در زمستان جشن گرفت. انقلابی که هنوز روح نا آرامش به آرامش نرسیده و همچنان روح انقلابی گری دارد. انقلابی که یکی از سریع ترین تحولات سیاسی قرن را به گونه ای رقم زد که خوش بین ترین رهبران سیاسی انقلاب و تحلیل گران هم گمان نمی کردند درگیری های مردم با نظام شاهنشاهی به این سرعت وارد فاز سقوط نظام مستقر و پیروزی انقلاب شود.
تحلیل گران سیاسی و آکادمیک انقلاب اسلامی را از نظرگاه های مختلف تحلیل و بررسی نموده اند. تحلیل هایی بر اساس انگاره های مدرن یا فرا مدرن. یکی از نخستین اندیشمندانی که از همان روزهای آغازین نگاهی متفاوت و فرامدرنیستی به انقلاب ایران داشت، میشل فوکو بود. فوکو بنابر رابطه ای که در اندیشه اش میان قدرت و دانش برقرار می کرد معتقد بود که انقلاب ایران بنا بر ماهیت مذهبی خود با انگاره ها و اندیشه های رایج غربی قابل بررسی و تحلیل نبوده و این اتفاق بنابر خصلت دین مدارانه اش پس از انقلاب کبیر فرانسه یکه و یگانه می باشد. وی یکی از واقع بینانه ترین تحلیل ها را نسبت به انقلاب 57 ارائه نموده است. و آن توجه خاص و متفاوتی است که نسبت به ماهیت مذهبی این انقلاب داشت.
فوکو انقلاب اسلامی را در امتداد جریان مخالفت و مقاومت مذهب تشیع در برابر قدرت های زمان تحلیل می کرد؛ و معتقد بود که این انقلاب یک جریان اتفاقی و خود به خودی و عارضی نمی باشد. این یک تحلیل واقع بینانه و فرا مدرنیستی بود. ما هم بر این اندیشه هستیم که ریشه انقلاب ایران در نزدیک ترین حالت ریشه در انقلاب سربداران و در دورترین حالتش ریشه در انقلاب کربلا دارد. انقلاب اسلامی اعتراضی بود که از دل چند قرن جوش و خروش و اندیشه ورزی بیرون طراویده بود.
اگر از منظر اندیشه میشل فوکو به چرایی و دلایل وقوع انقلاب ایران نگاه بیاندازیم می توانیم درماندگی بسیاری از نظریه ها و نظریه پردازان و تحلیلگران را در تحلیل چرایی شکل گیری و سرعت روندهایی که به پیروزی انقلاب انجامید را درک کنیم. از نظر فوکو غربیها در صورتی یک انقلاب را به رسمیت میشناسند که دو دینامیک را در آن مشاهده کنند: «یکی دینامیک تضادهای درون این جامعه، یعنی دینامیک مبارزه طبقاتی یا دینامیک رویاروییهای بزرگ اجتماعی و دیگری دینامیک سیاسی یعنی حضور یک طبقه، حزب یا ایدئولوژی به عنوان پیشگام». فوکو در مصاحبه ای با عنوان "ایران: روح یک جهان بی روح" می گوید: « به نظر میرسد آنچه در ایران روی داده نمیتوان هیچیک از این دو دینامیک را که برای ما نشانههای بارز و علامت روشن پدیدههای انقلابیاند، تشخیص داد.».
روح انقلاب ایران از دیدگاه فوکو تغییر است. مردم ایران خواستار تغییر بودند. اما نه تغییری که مد نظر برخی رهبران سیاسی انقلاب بود. مردم می خواستند شیوه بودن و رابطه خویش با دیگران و با جهان اطراف خود را تغییر بدهند. و جهانی را بر اساس ذهنیتی نوین بسازند. مردمی که گمان داشتند اگر این گونه بشود انقلابی راستین را تجربه خواهند نمود. به اعتقاد فوکو دقیقاً در همین زمان است که اسلام -و شاخه انقلابی و معترض آن یعنی تشیع رخ می نماید- خود را به مثال آلترناتیوی مطمئن جایگزین سایر ایسم ها و ایدئولوژی ها می کند و جهانی را به تحرک و جنبش و جوش و خروش در می آورد. و این گونه است که در زمان خروش انقلابی مردم ایران دیگر دین و مذهب افیون توده ها نیست. بلکه دین –و مذهب تشیع- قوه محرکه ای می شوند که مردم ایران می خواستند با آنها ذهن خود را تغییر دهند. فوکو می گوید: « اسلام در آن سال 1978 افیون مردم نبوده» بلکه روح یک جهانی بی روح بوده است.
بر این اساس جنبش انقلابی ایرانیان به دنبال داخل کردن عنصری خاص از معنویت در زندگی سیاسی مردم بود. فوکو می گفت: « من دوست ندارم که حکومت اسلامی را ایده یا حتی آرمان بنامم. اما به عنوان خواست سیاسی مرا تحت تأثیر قرار داده است. چون از این جهت کوششی است برای این که سیاست یک بُعد معنوی پیدا کند». او در مقالهای با عنوان «تهران؛ دین بر ضد شاه» چنین می نویسد: «این مذهب (تشیع) تنها زبان سادهای برای بیان آرزوهایی که الفاظ دیگری پیدا نکردهاند نیست، بلکه چیزی است که در گذشته هم بارها بوده است: شکلی است که مبارزه سیاسی، همینکه لایههای مردمی را بسیج کند، به خود میگیرد و از هزاران ناخرسندی، نفرت، بینوایی و سرخوردگی یک نیرو پدید میآورد. (تشیع) یک صورت بیان است، یک شیوه با هم بودن و نوعی گفتوشنود است؛ چیزی است که از راه آن میتوان صدای خود را به گوش دیگران رساند و همزمان با ایشان، همخواست شد. سرنوشت عجیبی دارد ایران: در سپیدهدمِ تاریخ، این کشور دولت و سازمان اداری را پدید آورد؛ بعدها نسخه آن را به اسلام سپرد و مقامات ایرانی در سِمَتهای دیوانی به خدمت امپراطوری عربی درآمدند. اما ایران از همین اسلام، مذهبی را بیرون آورده است که در طول قرنها، به هر چیزی که میتواند از اعماقِ وجود یک ملت با قدرت دولت در بیفتد، نیرویی مقاومتناپذیر بخشیده است».
میشل فوکو که در زمان انقلاب دوبار به ایران سفر کرده بود برای انقلاب انگیزههای مادی و اقتصادی در نظر نمی گیرد. وی می گوید یکی از دلایل این ادعا گستردگی این حرکت انقلابی است که در آن همه یک ملت حضور دارند. و دلیل دوم آن است که به نظر میرسد ناشکیبایی و خروش این ملت بیشتر علیه ستمی است که از ناحیه قدرت سیاسی حاکم بر او روا داشته شده است و سوم، مشکلات اقتصادی ایران در زمان وقوع انقلاب اسلامی به آن اندازه مهم و بزرگ نبود که در نتیجه آن، صدها هزار و بلکه میلیونها ایرانی به خیابانها ریخته و جلو مسلسلها سینه سپر کنند.
میشل فوکو می گفت: « ایرانیان و انقلابشان به مثابه روح و مغز و گوهر جهانی است که بیروح و بیمغز و گوهر شده است. انقلاب ایران میتواند مفاهیمی بنیادین و جهانی را مطرح کند و یک تنه نظم جهانی مستقر را به چالش بکشد». به نظر می رسد این پیش بینی فوکو محقق شده است. اما این که جنبش و خروش این نهاد ناآرامِ روح انقلاب اسلامی در چهلمین سالگرد تولدش خوب است یا نه موضوع این نوشتار نمی باشد.
مسعود طبری