برگزیده ها
تیر در چشم اسفندیار

مازندمجلس: این روزها برای تصدی‌گری پست شهردار، نام‌هایی بر سر زبان‌هاست. اما نامی که اتاق فکر در سایه مستقر دریکی از ادارات مهم دولتی به‌طور خاص روی آن اصرار می‌ورزد و با "آژیتاسیون" و "پروپاگاندا"ی شدید می‌خواهد نبض روانی جامعه را سنجیده و اوضاع ذهنی آن را مهندسی نماید و در اختیار بگیرد-تا سایر اعضای شورای شهر و به‌خصوص اعضای اصلاح‌طلب آن را تحت‌فشار قرار داده و تسلیم خواسته خود نماید- کسی نیست جز عضو منتقد شورا اسفندیار عشوری.

مازندمجلس: کارل مارکس که این روزها 201مین سالروز تولدش است؛ در سه‌گانه تئوریک "هجدهم بروم: لوئی بناپارات" در تحلیل مبارزات طبقاتی فرانسه در میانه‌سال‌های 1848 تا 1850 میلادی نوشت: «انقلاب مُرد؛ زنده‌باد انقلاب». سال‌ها گذشت تا اَبَر تئوریسین اصلاح‌طلبان ایران هم بنویسد: «اصلاحات مُرد؛ زنده‌باد اصلاحات». شق اول این گزاره‌ای که سعید حجاریان از روی عبارت کارل مارکس رونویسی کرده؛ واقعیت تاریخی حیات اصلاح‌طلبی در ایران است. اصلاحات به آخر عمرش رسیده و می‌بایست آخرین میخ را سالیانی پیش‌بر تابوت شکسته‌اش می‌کوفتیم. تاریخ هم برای رهبران و نخبگان سیاسی و هم برای مردمان جوامع درس‌های سخت‌گیرانه‌ای دارد. و اما بعد ...

با رفتن ناگهانی مهدی عبوری از شهرداری ساری، گسل‌های سیاسی در این شهر به حرکت و جنبش درآمده و پیش‌لرزه‌ها خبر از وقوع یک زلزله سیاسی عظیم می‌دهند. این‌که چرا انتخاب شهردار تا این‌همه برای سیاسیون شهر مهم و حیاتی است نه از ملزومات دموکراسی گری، که به اعتقاد ما از الزامات منفعت‌طلبی برخی افراد و گروه‌های فشار می باشد.

این روزها برای تصدی‌گری پست شهردار، نام‌هایی بر سر زبان‌هاست. اما نامی که اتاق فکر در سایه مستقر دریکی از ادارات مهم دولتی به‌طور خاص روی آن اصرار می‌ورزد و با "آژیتاسیون" و "پروپاگاندا"ی شدید می‌خواهد نبض روانی جامعه را سنجیده و اوضاع ذهنی آن را مهندسی نماید و در اختیار بگیرد-تا سایر اعضای شورای شهر و به‌خصوص اعضای اصلاح‌طلب آن را تحت‌فشار قرار داده و تسلیم خواسته خود نماید- کسی نیست جز عضو منتقد شورا اسفندیار عشوری. اما چرا اسفندیار عشوری؟

با انتخاب احتمالی عشوری به‌عنوان شهردار ساری حلقه نهایی پروژه تمامیت خواهان متظاهر، کامل می‌شود؛ و بازی به مرحله آخر خود می‌رسد. با انتخاب عشوری که ذوق‌مرگی برخی اصلاح‌طلبان سطحی‌نگر را به همراه خواهد داشت، بازی پدرخوانده وارد مرحله آخر می‌شود. بنا بر اصلی حاکمیتی«در یک اقلیم دو پادشاه نمی‌گنجند». پس می‌بایست برای تکمیل سیطره و اتوریته پدرخوانده، آخرین سامورایی قربانی شود.

عشوری با توجه به سوابق مدیریتی و سیاسی خود، داعیه‌دار خیلی چیزها در میان اصلاح‌طلبان است؛ و نمی‌تواند در درون خود اتوریته و هژمونی پدرخوانده را هضم و جذب کند. و البته ازآنجاکه وی که در هیبت منتقد سیاست‌های مهدی عبوری وارد شورای شهر شد، بدش نمی‌آید که در این مقطع تاریخی، در قامت شهردار خودی نشان بدهد؛ و در چشم و قلب مردم بنشیند؛ و صدالبته خویش را مهیای نشستن بر صندلی سبز بهارستان کند؛ در آینده. که این سال‌ها ساری هرچه می‌کشد از بیماری «سندروم حادِّ دامادیِ» سیاسیون این شهر، و تلاششان برای رستگاری در بهارستان است. و این چشم اسفندیار است.

تردید نداریم که اسفندیار عشوری با آمدن به عرصه مدیریت شهری به‌سرعت توسط رقیب لنگ شده؛ و در صفحه شطرنج سیاسی مات می‌شود. نشستن بر صندلی به‌شدت سیاسی شده شهرداری ساری دل‌شیر می‌خواهد. و کسی که می‌آید می‌بایست از حمایت‌های علنی و پشت پرده بسیار قدرتمندی برخوردار باشد. شهردار بعدی می‌بایست از سویی پاسخگوی توقعات و مطالبات فزاینده جامعه باشد؛ که به سبب سیاست‌های مهدی عبوری نهادینه‌شده؛ و از سوی دیگر می‌بایست در فکر چاره‌اندیشی درباره اموری باشد که شاید راه‌حل باز کردن گره‌های این امور تنها در دست مهدی عبوری بود. این شهر از اموری در رنج است که با آرمان‌گرایی و شعارزدگی اصلاح طلبانه درمان نمی‌شود. اما این مکانیسم چگونه عمل خواهد کرد.

اخیراً جوانکی که جیره و مواجب‌بگیر روابط عمومی استانداری است؛ به خیال خودش برای فضاسازی و ایجاد جو روانی؛ در یک کانال تلگرامی مدعی شده است چون برادر یکی از اعضای شورا با قرار وثیقه آزاد است؛ پس اگر به خواسته پدرخوانده برای رأی دادن به عشوری تمکین نکند؛ حتماً تخلفی صورت گرفته است؛ پس در ادامه مطلبش، به‌نوعی اعضای شورای شهر را هم به برخورد امنیتی تهدید می‌کند. حال‌آنکه این جوانک خود نمی‌داند که با دیگران جملگی پیاده‌نظام سناریویی هستند که برای چیز دیگری نوشته‌شده است.

اگر مافیای سفید قدرت در ساری را به‌صورت موجودی ارگانیک و اندام‌وار در نظر بگیریم؛ بر اساس "آمبریولوژی" پستانداران، سه لایه‌ی ساختاری در جهت پیشبرد سناریوی این مافیا جهت فشار بر شورای شهر برای انتخاب شخص اسفندیار عشوری وجود دارد. در لایه "آکتودرم" یا "برون‌پوست" پیاده‌نظام مافیا جانمایی شده‌اند. آن‌هایی که گمان می‌کنند هم سر پیازند و هم ته پیاز. غافل از آن‌که فقط آتش بیار معرکه می‌باشند و شیپورچی. و به‌خصوص برخی قلم‌به‌دستانی که در جمع اصحاب بهانه، متوهمانه می‌پندارند که سیاست‌گذار اصلی تمام معرکه‌ها هستند. در لایه‌ی "مزودرم" یا "میان‌پوست" مافیای سفید، حلقه مشاوران قرار دارد، که حلقه ی واسط میان پدرخوانده جاخوش کرده در لایه ی "مزودرم" یا "درون پوست" می باشند. ایشان با هماهنگی پدرخوانده خوراک پروپاگاندای پیاده نظام را فراهم می کنند. در زیر لایه ی "مزودرم" هم کسی نشسته است که به ظاهر هیچ دخالتی در روند اوضاع ندارد. و بی طرفی فریبکارانه اخلاق لیبرال دموکراتیک را رعایت می کند.

در صورت مرعوب شدن اعضای شورای شهر و تن دادن به خواسته پدرخوانده، برای انتخاب عشوری به عنوان شهردار، پس از یک دوره کوتاه ماه عسل، اختلافات بر سر تقسیم غنائم آغاز و کارهای شهر معطل می ماند. به زودی جنگ قدرت به سطوح عمومی جامعه کشیده می شود؛ و البته دست های پنهان از جبهه ی اصلاحات با آتش بیاری همان اصحاب بهانه، تیرهای غیب را به سوی چشمان اسفندیار روانه می کنند. افراطیون اصول گرا هم حتماً در تخریب وی کوتاهی نکرده و کم نخواهند گذاشت. پس هرچه پیشتر برویم اختلاف نظرهای داخلی اعضای شورا با شهردار عشوری بیشتر و شهر اگر به تعبیر سربازان سفید، در زمان عبوری به چاه سقوط کرده بود، در آینده نزدیک به چاه ویل سقوط کرده و آنی می شود که از مدیریت اصلاح طلبانه انتظار می رود.

در صورتی که شورای شهر ساری مرعوب خواسته های پدرخوانده سفید بشود؛ خیانتی تاریخی نسبت به شهروندان و شهر و حتی همکارشان در شورا مرتکب شده است. برای خود عشوری هم رفتنش به شهرداری مانند رفتن حجازی به عرصه انتخابات شورای شهر می باشد. و شورا با این انتخاب احتمالی صد البته بازی بزرگان را در زیر لایه های فشار به کسانی می سپارد که در حد اداره پارکینگ این شهر هم نمی باشند.

ساری خون جوان می خواهد. آن هم در کنار برخی مدیران با تجربه. این شهر به تعادل و تعامل نیاز دارد. ساری را دریابیم.


انتشار یادداشت های وارده، دیدگاه‌های نویسنده مطلب بوده و انتشار آن الزاما به معنای دیدگاه مازندمجلس نمی‌باشد

 

ساری شهرداری عبوری عشوری