برگزیده ها
 سهميه بندی جنسيتی در انتخابات را عملی كنيم

مازندمجلس: سطح مشارکت سياسي زنان در ايران با توانمندي‌هاي کنوني آنان در جامعه همخواني ندارد.

مازندمجلس: دکتر «سیمین حاجی‌پور ساردویی» دکترای علوم سیاسی گرایش جامعه‌شناسی سیاسی و مدرس دانشگاه در میزگردی با عنوان «نقش زنان در توسعه سیاسی» در ایرنا به بیان دیدگاه‌های خود در خصوص چالش‌ها و راهکارهای ارتقای مشارکت سیاسی زنان در کشورمان پرداخت. در ادامه بخش‌هایی از نقطه نظرات دکتر حاجی‌پور را می‌خوانید. 

سطح مشارکت سياسي زنان در ايران با توانمندي‌هاي کنوني آنان در جامعه همخواني ندارد. آمارهاي بين‌المللي هم از شکاف‌هاي جنسيتي گسترده به ويژه در حوزه سياسي در کشورمان حکايت دارد. به عنوان پرسش نخست، آيا مي‌توانيد تصويري روشن از وضعيت مشارکت سياسي زنان در ايران ارائه دهيد؟

حضور کم‌رنگ زنان در عرصه سياست يکي از مسائل زنان است که تقريباً در تمام کشورهاي جهان و در تمام سطوح قدرت و حکمراني ديده مي‌شود. يکي از چارچوب‌هايي که براي نشان دادن نابرابري جنسيتي در عرصه بين‌المللي استفاده مي‌شود شاخص شکاف جنسيتي است. متوسط شکاف جنسيتي در عرصه بين‌المللي در سال 2018، 68 درصد ارزيابي شده است. در اندازه‌گيري شکاف جنسيتي از چهار شاخص فرعي استفاده مي‌کنند که شامل توانمندسازي سياسي، مشارکت و ‌فرصت‌هاي اقتصادي، ‌آموزش و بهداشت است. در اين چارچوب، از منظر زيرشاخص‌هاي آموزش و بهداشت، ‌آمارها در سطح جهاني اميدوار کننده است، به طوري که در آموزش، شاهد شکاف جنسيتي 4. 4 درصد و در بهداشت 4. 6 درصدي هستيم.

اما جهان بزرگ‌ترين شکاف جنسيتي را در عرصه توانمندسازي سياسي زنان تجربه مي‌کند که 77. 1 درصد برآورد شده است. شکاف جنسيتي جهاني در زمينه توانمندسازي زنان حضور کم‌رنگ زنان را در تمام عرصه‌ها و نقش‌هاي سياسي و به‌خصوص حضور گاه و بيگاه آنها را به عنوان رهبران کشورها نشان مي‌دهد. اکنون در سراسر جهان در ميان 149 کشور فقط 17 زن در جايگاه رياست دولت يا نخست وزير قرار دارند. 18 درصد از جايگاه‌هاي وزرا در سراسر جهان به زنان اختصاص داده شده و در 6 کشور از 149 کشور اصلاً زن وزير نداريم. در مورد پارلمان هم بر اساس آمار اتحاديه بين‌المجالس متوسط حضور زنان در پارلمان‌هاي ملي سراسر جهان در سال 2019، 24. 3 درصد ارزيابي شده است.

با اين تصوير جهاني، آمار ميزان حضور زنان در منطقه منا يعني خاورميانه و شمال افريقا به 19 درصد مي‌رسد. اين در شرايطي است که در ايران به عنوان يکي از کشورهاي منطقه منا اين رقم فقط 5. 9 درصد در مجلس دهم برآورد مي‌شود. بنابر اين آمار، ميزان مشارکت زنان ايراني در عرصه سياست ‌بسيار پايين است. اين در شرايطي است که زنان ايران از منظر آموزش با مردان برابري مي‌کنند؛ به گونه‌اي که نرخ سواد در ميان زنان ايراني 97. 7 درصد و در ميان مردان ايراني 98. 2 درصد است و نابرابري در آموزش در ايران فقط 4. 9 درصد برآورد شده است. زنان تحصيلکرده ايران از منظر شکاف آموزشي، اين فاصله را برطرف کرده‌اند، اهداف بزرگ‌تري پيدا کرده‌اند و از منظر سرمايه انساني ارزش افزوده يافته‌اند. اما هيچ ارتباط معنادار و منطقي ميان نرخ آموزش و حضور زنان در عرصه سياست در ايران وجود ندارد. در عرصه اقتصادي هم وضعيت مشابهي را تجربه مي‌کنيم، اين در حالي است که شکاف اقتصادي بر شکاف سياسي تأثيرگذار است.

عواملي مانند اختلاف سطح دستمزد، ميزان کم‌رنگ اشتغال زنان و کار بدون دستمزد زنان در خانه، شکاف اقتصادي ميان زنان و مردان را در ايران گسترده کرده است، اين در حالي است که دسترسي به خدمات مالي در ميان زنان و مردان ايراني تقريباً يکسان است. در اين عرصه، نرخ مشارکت زنان به عنوان نيروي کار فقط 13 درصد است در حالي که اين نرخ براي مردان به 71. 4 درصد مي‌رسد. توجه داشته باشيد حضور زنان در عرصه سياست لازم و ملزوم حضور آنها در عرصه اقتصاد است. شکاف اقتصادي و توانمندي کمتر زنان از منظر اقتصادي موجب شده در عرصه سياست هم حضور کمرنگ‌تري داشته باشند.

حال که حاکميت متوجه شده راه توسعه از طريق مشارکت زنان در عرصه‌هاي مختلف مي‌گذرد، آيا فضاي فرهنگي و اجتماعي جامعه آماده پذيرش تغييراتي چون نهادسازي در حوزه زنان شده است؟

من از شما پرسشي دارم. آيا شما مطمئن هستيد که سياستمداران و دولتمردان متوجه شده‌اند که حضور زنان براي توسعه لازم و ضروري است؟ به نظر من چنين درکي در داخل کشور در ميان تمامي سياستمداران و دولتمردان هنوز کاملاً شکل نگرفته است. گرچه پژوهش‌ها بر اهميت حضور تعداد بيشتر زنان در مديريت‌هاي کلان به منظور دستيابي به توسعه پايدار تأکيد دارند و با وجودي که حضور زنان در عرصه‌هاي سياسي مشروعيت فرآيندهاي سياسي را تضمين مي‌کند، اما شواهد کمي در مورد پذيرش اين تفکر از سوي دولتمردان به چشم مي‌خورد. در بهترين حالت مي‌توانيم بگوييم پذيرش وجود دارد، اما «باور معطوف به عمل» وجود ندارد. طبيعي است که مردان در قدرت نخواهند قدرت را با زنان تقسيم کنند و فقط به حضور تزئيني زنان در عرصه سياست بسنده کنند، زيرا اين بازي يک بازي با حاصل جمع صفر است که افزايش تعداد زنان به معناي کاهش نفوذ سياستمداران مرد است. به عنوان مثال، اختصاص 30 درصد از کرسي‌هاي پارلمان به زنان به معناي آن است که 87 کرسي از 290 کرسي را زنان اشغال کنند و اين به معنا و مفهوم آن خواهد بود که بسياري از مردان شانس خود را براي حضور در عرصه پارلمان از دست خواهند داد. متأسفانه در ايران منافع فردي در اولويت است.

برخي بر اين باور هستند که در واکاوي علل نازل بودن جايگاه زنان در عرصه سياست، خود زنان بيش از ديگر گروه‌ها و نهادها مسئوليت دارند. در اين زمينه به خود زنان به عنوان نيروهاي اجتماعي چه نقدهايي وارد است؟

از چهار منظر مي‌توانيم به نقد زنان نسبت به حضور زنان در عرصه سياست بپردازيم. نخست، در جامعه زنان دنبال دليل و علت بگرديم. برخي مي‌گويند عدم حضور زنان در عرصه سياست به دليل عدم وجود انگيزه لازم براي حضور در عرصه سياست است و عرصه سياست، عرصه‌اي کثيف است و در نتيجه نبايد در آن به صورت جدي حضور داشته باشند. اما با توجه به افزايش کانديداتوري زنان در انتخابات سال 1394 مجلس شوراي اسلامي و پنجمين دوره شوراهاي شهر و روستا، زنان مايل به حضور در عرصه‌هاي سياسي و تصميم‌گيري‌هاي کلان کشور هستند.

چندي پيش انتخابات شوراياري‌ها در کشور برگزار شد. زنان در انتخابات شوراياري‌هاي مناطق 22گانه شهر تهران 23. 8 درصد داوطلب بودند و توانستند 3/15 درصد از کرسي‌ها را به دست آورند. من در اين زمينه نقشه‌اي از جانمايي ميزان حضور زنان در انتخابات شوراياري‌ها در مناطق 22گانه تهران و ميزان راهيابي آنها به شوراياري‌ها تهيه کرده‌ام. اين نقشه نشان مي‌دهد بالاترين درصد حضور داوطلبان زن در منطقه 6 با 3/31 درصد و پايين‌ترين درصد در منطقه 18 با 6/15 درصد ديده مي‌شود.

اما بالاترين درصد رأي به زنان به منطقه 21 با 8/29 درصد و پايين‌ترين درصد رأي به زنان همچنان به منطقه 18 با 8/6 درصد تعلق دارد. پس اين گزاره که خانم‌ها انگيزه ندارند، در شرايط کنوني جامعه، مورد قبول نيست. دومين دليل براي حضور کم‌رنگ زنان، تنگ‌نظري‌هاي زنانه است که بر اساس آن زنان از ورود يکديگر به عرصه سياست جلوگيري مي‌کنند.

ممکن است بگوييد چنين چيزي در جامعه مردان هم وجود دارد. بله، وجود دارد، اما نه به شدتي که در جامعه زنان وجود دارد. خانم «وانگنرود» از پژوهشگران سوئد مي‌گويد اگر يک زن به عرصه مديريت‌هاي کلان وارد شود، با به‌کارگيري زنان ديگر موجب مي‌شود تعداد خانم‌ها در عرصه مديريتي کلان و مياني افزايش يابد. اما آيا در کشور ما اين اتفاق مي‌افتد؟ خانم‌هايي که براي مديريت سازمان‌ها و نهادهاي مختلف منصوب شده‌اند، چند نفر از خانم‌هاي ديگر را به عنوان مدير خود انتخاب کرده‌اند؟ از سوي ديگر، زن‌ها در انتخابات به زنان کانديدا رأي نمي‌دهند و دليل مي‌آورند که مگر نمايندگان زن قبلي و حاضر در مجلس عملکرد موفقي داشتند که مي‌خواهيد تعداد زنان در مجلس افزايش يابد؟ من اين ترديد را در گام نخست با يک پرسش پاسخ مي‌دهم و آن اين است که «آيا تمام نمايندگان مرد عملکرد موفقي داشته‌اند؟» مسلماً نه! در گام دوم، به صراحت مي‌گويم با «17 رأي در مجلس چه مي‌توان کرد؟ »اصلي‌ترين نقد به جامعه زنان اين است که ما در جامعه زنان فاقد تشکيلات هستيم.

فاقد اجماع هستيم. فاقد تفکر استراتژيک هستيم. سه نوع تشکيلات را بايد در حوزه زنان در نظر بگيريم. نخست، استراتژيست‌هاي مسائل زنان، دوم، فعالان حوزه زنان و سوم، نمايندگان زنان. متأسفانه بايد بگويم هيچ يک از اين تشکيلات در جاي خود عمل نمي‌کند. نماينده زن مجلس ما، به عنوان يک فعال حوزه زنان عمل مي‌کند. به عبارتي نقش و کارکرد نمايندگي خود را ايفا نمي‌کند. فعال حوزه زنان، بدون توجه به ضرورت عمل به استراتژي‌هاي مدون، به صورت خودجوش عمل مي‌کند. اين مسأله، جامعه زنان را با صدمات و آسيب‌هاي زيادي مواجه کرده و مي‌کند. اما در کنار همه اينها، بايد گفت عمده‌ترين مشکل زنان در مسير ورود به پارلمان، مشکلات مالي و اقتصادي است.

نقش احزاب را در حضور کم‌رنگ زنان چگونه ارزيابي مي‌کنيد؟

به احزاب هم انتقاد وارد است. به نظر من، عوامل نهادي مانند احزاب سياسي بر شانس ورود زنان به مجلس و در سياست به طور عام بسيار تأثيرگذار هستند، ولي به کارويژه‌هاي خود عمل نمي‌کنند. يکي از کارويژه‌هاي احزاب آموزش است. احزاب ما در آموزش و آگاهي‌بخشي به جامعه تا چه اندازه نقش ايفا مي‌کنند؟ جذب نخبگان و نخبه‌پروري از کارويژه‌هاي احزاب است. اما احزاب ما نه تنها نخبه‌سازي نمي‌کنند، بلکه از گردش نخبگي نيز جلوگيري مي‌کنند. به نظر مي‌رسد تنها کارويژه‌اي که به درستي انجام مي‌گيرد، بسيج نيروها پاي صندوق راي و تلاش براي کسب قدرت است.

در اين زمان، احزاب به صورت ابزارگونه از زنان استفاده مي‌کنند و بعد از انتخابات و دستيابي به قدرت تمام وعده‌هاي انتخاباتي خود را فراموش مي‌کنند. بخشي ديگري را بايد در نبود قوانين شفاف براي تدوين فهرست‌هاي انتخاباتي احزاب ريشه‌يابي کرد. جامعه نمي‌داند شوراهاي احزاب بر چه اساسي تصميم مي‌گيرند و ليست‌هاي انتخاباتي خود را تدوين مي‌کنند. حلقه احزاب بسيار بسته و محدود است. در ساختار خود احزاب هم تعادل جنسيتي ديده نمي‌شود. در نظام مردسالار احزاب فقط زناني به ليست‌هاي انتخاباتي راه مي‌يابند که همسر، دختر يا خويشاوند نسبي و سببي يکي از همان مردسالاران باشند. در کل، نظام حاکم بر احزاب سياسي ما نظام مردسالار به جاي مردمسالار است.

در مورد راهکارها برايمان بگوييد.

براي ارتقاي نرخ مشارکت سياسي زنان، اول از همه بايد برنامه داشته باشيم. بايد برنامه‌ريزي و استراتژي درستي تدوين شود و حرکت‌ها در حوزه زنان بر اساس اين استراتژي‌ها انجام گيرد تا زنان به مطالبات خود دست يابند. بايد بدانيم نقطه عزيمت ما کجا است، قصد داريم به کجا و کدام اهداف برسيم و براي دستيابي به اين اهداف چه فرايندي را بايد طي کنيم. برعکس همه، من به مشکل‌ساز بودن نظارت استصوابي اعتقادي ندارم.

به نظر من نبايد فرافکني کرد. در انتخابات شوراي شهر نظارت استصوابي وجود نداشت؛ يعني تأييد صلاحيت‌ها در انتخابات شوراهاي شهر به وسيله کميسيون شوراهاي مجلس انجام گرفت. افراد بدون هيچگونه نظارتي وارد انتخابات شدند. از شما مي‌پرسم: «شما به عنوان اصحاب رسانه عملکرد شوراها را بررسي کرديد؟ » به نظر مي‌رسد، عملکرد درخشاني حداقل در سطح تهران نداشتند. اينها همان افراد شايسته‌اي هستند که برخي مدعي هستند در انتخابات مجلس يا رياست جمهوري به دليل نظارت استصوابي رد صلاحيت مي‌شوند. اينها در غياب نظارت استصوابي وارد شوراي شهر شدند، ولي در شوراي شهر عملکرد مناسبي نداشتند. پس دست از فرافکني برداريم و به راهکارهاي عملياتي و نهادي بپردازيم. به نظر من، شما به عنوان اصحاب رسانه در قبال زنان مسئوليت سنگيني داريد. در روزنامه‌ها و خبرگزاري‌ها تا چه اندازه فعاليت‌هاي زنان را پوشش مي‌دهيد؟

وقتي در رسانه‌ها تعداد اخبار مربوط به زنان را جستجو کنيد، متوجه مي‌شويد اخبار حوزه زنان و اخبار مربوط به زنان در قدرت و زنان داراي ايده، تفکر و انديشه چندان پوشش داده نمي‌شود. از آنجا که وظيفه اطلاع‌رساني به آحاد جامعه برعهده شما اصحاب رسانه است، پيشنهاد مستقيم من اين است که براي انتخابات اسفند 98 به مردم آگاهي بدهيد و عملکرد هر يک از نمايندگان حاضر در مجلس را به‌خصوص از منظر تعداد طرح‌هاي ارائه شده به مجلس مورد بررسي قرار داده، نتايج را در اختيار افکار عمومي براي قضاوت قرار دهيد.

تلاش براي فرهنگ‌سازي، از بين بردن کليشه‌هاي منفي جنسيتي و تغيير عادت‌ها و رفتارهاي رأي‌دهي مردم برعهده اصحاب رسانه است. در مورد احزاب سياسي، شفافيت و قانونمداري در ارائه فهرست‌هاي انتخاباتي از ضروريات است. متأسفانه احزاب ما به يک ايدئولوژي خاص پايبند نيستند. اصلاح‌طلبان براي انتخابات مجلس دهم، ليستي 30 نفره ارائه کردند. ايدئولوژي حاکم بر ليست اميد اصلاح‌طلبي بود، ولي اصولگراها در ليست اميد حضور داشتند.

بنابراين، نمي‌توانيم بگوييم چرا نمايندگان ليست اميد يکي از شرق حرف مي‌زند و ديگري از غرب. ريشه اين رفتار را نبايد در افراد جستجو کرد؛ به عبارتي، افرادي که ليست‌ها را تنظيم مي‌کنند، راهنما به چپ مي‌زنند، ولي به راست مي‌پيچند. آن نماينده هم در مجلس هم همين کار را مي‌کند. اما تمام اينها در طولاني مدت جواب مي‌دهد و برخي از آنها اگر قرار بود تغيير کند در مدت 56 سالي که از اعطاي حق رأي به زنان مي‌گذرد، تغيير کرده بود. بنابراين ما بايد به فکر راهکارهايي باشيم که در کوتاه مدت پاسخ دهد. يکي از اين راهکارها سهميه‌بندي جنسيتي است. سهميه‌بندي انواع مختلف دارد و ما همين الان در انتخابات مجلس سهميه‌بندي داريم. پنج کرسي رزرو شده که نوعي از سهميه‌بندي است براي اقليت‌هاي مذهبي داريم. سهميه‌بندي بر اساس منطقه جغرافيايي و جمعيت داريم و بسته به جمعيت هر استان، شهر و... تعداد نماينده را براي آن حوزه مشخص مي‌کنيم. پس سهميه‌بندي مشکل نيست. چرا با سهميه‌بندي جنسيتي مقابله مي‌کنيم؟ براي افزايش تعداد زنان در ساختار سياست تبعيض جنسيتي لازم و ضروري است.

بهترين راهکاري که مي‌توانيم داشته باشيم اين است که احزاب سياسي ملزم شوند که بيش از 60 درصد از ليست خود را به مردان اختصاص ندهند و براي احزابي که از قانون سرپيچي کنند، جريمه تعيين شود. ممکن است اين مسأله را مطرح کنيد که سهميه‌بندي جنسيتي با شايسته‌سالاري منافات دارد. من از شما مي‌پرسم آيا تمام مرداني که به مجلس راه يافته‌اند، شايستگي لازم را براي حضور در پارلمان دارند؟ آيا زنان شايسته جامعه ما با اين همه تحصيلات فقط به همين تعداد معدود محدود مي‌شود؟ چرا براي زنان اينقدر سخت مي‌گيريم؟ بنابراين، نمي‌توانيد بگوييد اگر تبعيض مثبت اعمال بشود، به شايسته‌سالاري لطمه مي‌زند. مسلم است که آقايان در مجلس با چنين مسال‌هاي مخالفت کنند. منافع و تعداد کم پست‌ها و جايگاه‌هاي قدرت باعث مي‌شود با چنين سهميه‌بندي مخالفت شود. البته مي‌توانيم راهکارهايي هم ارائه دهيم که در تعداد آقايان در مجلس هم کاهشي رخ ندهد.

مي‌توان از هر استان يک کرسي رزرو شده براي زنان در مجلس در نظر گرفت؛ يعني علاوه بر 290 کرسي مجلس، 32 کرسي را به صورت اختصاصي براي زنان در نظر بگيريم تا در تصميم‌گيري‌هايي که براي زنان صورت مي‌گيرد، زنان از حق رأي بيشتري برخوردار بوده، بيشتر و بهتر بتوانند منافع زنان را تأمين کنند. بهرحال دموکراسي با پلوراليسم همزاد است. براي دستيابي به پيشرفت و توسعه پايدار، زنان بايد در ساختار قدرت وارد شوند. يکي از ايرادات و اشکالات جامعه ما همين تک صدايي است. چرا بايد در شوراي شهر تک صدا باشيم. چرا بايد به دنبال اين باشيم که هيچگونه تضاد منافعي بين دولت و مجلس ايجاد نشود؟ تمام پيشرفت، توسعه و تأمين منافع مردم در همين تضاد منافع ايجاد مي‌شود.

مشارکت سیاسی تبعیض انتخابات احزاب بانوان