برگزیده ها
سیاست ورزی بر مدار تقوا

نقل است در تابستان 88، یکی از متهمین فتنه، برای دیدار با آیت‌الله مهدوی‌کنی به دانشگاه امام صادق آمدو تلاش او برای دیدار با مخالفت قاطع آیت‌الله بی‌ثمر ماند و نقل است که ایشان فرموده اند، ابتدا از فتنه و فتنه جویان برائت بجوئید و بعد به دیدار من بیاید.

مازندمجلس: محمدامین باقری مدرس دانشگاه طی یادداشتی به مناسب سالگرد درگذشت آیت‌الله مهدوی کن با عنوان « سیاست ورزی بر مدار تقوا» نوشت: تاریخ انقلاب اسلامی، شخصیت‌های محدودی همچون آیت الله محمدرضا مهدوی کنی را به یاد دارد که سراسر عمر خویش را بر مداری مستقیم و بی اعوجاج پیموده باشند.

شخصیتی که در عرصه های مختلف و مهمی در تاریخ انقلاب اسلامی نقش آفرینی کرده است. از حضور در عرصه اول سیاست کشور وپذیرش مسئولیتهایی چون عضویت در شورای انقلاب، تصدی وزارت کشور، صدرات بر کمیته‌های انقلاب اسلامی، عضویت در شورای نگهبان و در نهایت نخست وزیری در یکی از سخت‌ترین دوران‌های انقلاب اسلامی گرفته تا ایفای نقش پررنگ و اثرگذار در عرصه تعلیم و تربیت در مدرسه مروی و دانشگاه امام صادق علیه السلام، مسیر و منش حرکت او همواره بر مداری ثابت و بی انحرف قرار داشته است.

در این خصوص تحلیل‌های مختلفی در سایه القاب متعدد از شخصیت او ارائه گردیده است که به اعتقاد نگارنده هیچ یک نتوانسته است تبیینی کامل از شخصیت والا و وسیع ایشان ارائه دهد. وسعت شخصیت انسان‌های بزرگی مانند او، به افراد این اجازه را می‌دهد تا هریک از منطر خود سخن بگوید و از دیگر ابعاد شخصیت این بزرگان غفلت ورزد. به تعبیر استاد شهید علامه مرتضی مطهری (ره)، هر انسان بزرگ شخصیت خود را بر یک محور واحد بنا کرده است و اگر این محورِ واحد به درستی شناسایی و شناسانده نشود، تبیین کاملی از شخصیت او حاصل نگردیده و سنگ بنای تحریف در شناخت و معرفی این شخصیت گزارده شده است.

به عنوان مثال بسیاری او را به عنوان یک فقیه بصیر معرفی کرده‌اند، غافل از آنکه فقاهت، تنها بخشی از شخصیت وسیع ایشان است. چه بسیار فقیهانی که از حیث مرتبه علمی در مقام استاد او و یا بالاتر از آن بوده‌اند اما در گلوگاه‌های ابتلاء الهی، لغزیده‌اند. تاریخ انقلاب اسلامی نشان می‌دهد، مهرماه 1360 زمینه مهیایی برای کاندیداتوری آیت الله مهدوی کنی، نخست وزیر وقت، در انتخابات ریاست جمهوری وجود داشت و اقبال مردمی بالایی نسبت به ایشان شکل گرفته بود. با این حال با ورود آیت الله خامنه‌ای به عرصه کاندیداتوری سومین انتخابات ریاست جمهوری، او با این استدلال که رقابت بین روحانیت برای کرسی ریاست جمهوری را صحیح نمی‌داند، از این عرصه کنار می‌رود. ضرورتی به مرور تاریخ هزارساله فقها نیست، نگاهی به تاریخ نزدیک انقلاب اسلامی نشان می‌‌دهد، فقهایی که خود نظریه پرداز ولایت مطلقه فقیه بودند، در وقت ابتلاء، نظریات خود را فراموش کرده و نه تنها اطلاق ولایت فقیه، که اساس آن را زیر پای خود نهاده و گذشتند.

برخی دیگر وجه ممیزه شخصیت ایشان را اخلاق مداری خوانده‌اند. هرچند اخلاق بعد مهمی در انسجام شخصیتی او بود و در میدان سیاست ورزی، به عنوان یک ممیزه‌ی مهم در این انسان بزرگ مورد توجه است، اما تاریخ نشان می‌دهد اخلاق مداران اساسا عزلت نشینی و کناره گیری از سیاست را برگزیده‌اند. تاریخ انقلاب اسلامی نیز پر است از اساتید اخلاقی که اصول اخلاقی آنها را از ورود به میدان سیاست بازداشته و یا از میدان سیاست به در کرده است. حال آنکه این استوانه اخلاق، در تمام مدت حیات خود، هیچ گاه نه اخلاق را برای اغراض سیاسی زیر پا گذاشت و نه در حفظ اصول اخلاقی حاکم بر حیات خود، عرصه سیاست را وانهاد.

محمدرضا مهدوی کنی چه به عنوان یک شخصیت سیاسی مستقل و چه در قامت دبیر جامعه روحانیت مبارز تهران، همواره در انتخابات‌ها صاحب رأی و نظر بود و آن را برای آگاهی جامعه ابراز می‌کرد. کسی به یاد ندارد در هیچ مقطعی ایشان ذره‌ای از اصول اخلاقی کوتاه آمده و برای تحقق انتخاب خود، دست به تخریب نامزدها یا جریان رقیب بزند. هیچ کسی تا کنون در تاریخ انقلاب نه دیده و نه شنیده است که جایی باشد که برای پیروزی در یک رقابت سیاسی، آیت الله مهدوی کنی رقیب خود را به صفات ناپسند داشته یا نداشته‌اش، در جامعه ملقب کند. از آن سو نیز هیچ کس به خاطر ندارد در مقطعی یا انتخاباتی ملاحظات اخلاقی ایشان را از فعالیت سیاسی باز بدارد.

نمونه بارز این دو رویکرد مکمل، حضور ایشان در عرصه نمایندگی مجلس خبرگان رهبری و سپس ریاست بر این مجلس است. جایی که اصول اخلاقی همانطور که دست و پای ایشان را برای نامزدی ریاست مجلس خبرگان رهبری نبست، موجبات آسیب رساندن به شخصیت رقیب را نیز فراهم نیاورد. ایشان در نخستین نطق خود پس از تکیه زدن بر کرسی ریاست مجلس خبرگان رهبری، برای محافظت از شخصیت رقیب، این جایگاه را تفویض شده از آقای هاشمی رفسنجانی قلمداد کرد.

آیت الله مهدوی کنی، بی‌شک یکی از ده سیاستمدار بزرگ تاریخ ایرانِ پس از انقلاب اسلامی است. قطع نظر از جنبه‌ علمی، شخصیت اخلاقی و منش تربیتی او، به تصریح مکرر خود، یک آخوند سیاسی بود و از ابتدای فراغت از حوزه در زمره یاران امام خمینی (ره) به فعالیت سیاسی علیه رژیم پهلوی پرداخت. سالها زندان، تبعید و شکنجه در روزگار حکومت پهلوی، نشان دهنده عزم جزم او در مبارزه علیه حکومت طاغوت است. با پیروزی انقلاب اسلامی او در حلقه نخست یاران امام خمینی (ره) از همان ابتدا با عضویت در شورای انقلاب و سپس پذیرش مسئولیت‌های چون اداره کمیته‌های انقلاب اسلامی، وزارت کشور، عضویت در شورای نگهبان، امامت جمعه تهران و نخست وزیری اهتمام خود به امر سیاست را بیشتر و بیشتر گردانید.

پس از این دوران نیز کناره گیری‌اش از مسئولیت‌های سیاسی، از اثرگذاری شخصیت سیاسی او نکاست و نقش او در حوادث سالهای بعد تا پایان حیات مبارکش در همه رخدادهای سیاسی ایران آشکار و هویداست. از نقش آفرینی در انتخابات‌های مختلف گرفته تا موضع گیری‌های مهم ایشان در ماه‌های فتنه 88 تا ورود دوباره ایشان به عرصه اصلی سیاست با نمایندگی و سپس ریاست مجلس خبرگان رهبری، همه و همه حکایت از اهمیت این بعد در شخصیت ایشان دارد. با این حال تردیدی نیست که سیاست محور شخصیت او نبود اما از مقومات مهم شخصیتش به شمار می‌رفت.

گذشته از این القاب نارسا و نامتناسب با شخصیت جامع ایشان، عنوان ناصواب دیگری نیز به تدریج در توصیف ایشان در یادداشتها و نشریات جوانه زد و کمی بعد جان گرفت تا جایی که مدار و محور شخصیت ایشان قلمداد شد. مشی به دور از افراط و تفریط ایشان، به ویژه پس از ارتحال، بعضا به غلط ذیل عناوینی چون مدارا و اعتدال تفسیر گردید. القابی که عموما ایشان را شخصیتی نه چندان محکم و تا حد زیادی منعطف معرفی می‌کند که در نگاه برخی، آنقدر اهل تسامح است که تلاش می‌کند با همه سلایق سیاسی بسازد. اعتدال در معنای مورد نظر اینان، یعنی تبعیت از جو؛ اینکه امروز روز چیست، پس ما هم از همان سخن می‌گوییم. مدارای مکد نظر ایشان نیز، یعنی کسی که سخت نمی‌گرفت و خطوط قرمز اعتقاد و منش سیاسی او سیال و متغیر بود. این گونه توصیفات از سوی برخی رقبا ناشی از عدم شناخت دقیق و از سوی برخی دیگر حکایت از تلاش برای تحریف شخصیت این انسان بزرگ دارد.

اما نگاهی عمیق‌تر به مواضع و رویکردهای او در عرصه سیاست ورزی نشان می‌دهد، مدارا و اعتدال به هیچ عنوان با شخصیت او سازگاری نداشت. نمونه نخست، انقلابی گری ایشان است. او یکی از مبارزان صف اول انقلاب اسلامی بود که در راه رسیدن به آرمان حکومت اسلامی، زندان، شکنجه و تبعید را به جان خرید. بی شک اگر اهل مدارا و اعتدال بود، هیچگاه چنین مسیر سخت و دشواری را برای تحقق مقصود خود برنمی‌گزید و مانند برخی دیگر از مخالفین رژیم به مبارزاتی نرم‌تر و بی‌دردسرتر روی می‌آورد.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز، در مقاطع حساس انقلاب نشان داد، حسن خلق و مراعات حدود شرعی در تعاملات سیاسی، امری کاملا متفاوت از اعتدال است. زمانی که در سالهای پایانی دهه شصت ماجرای انشعاب برخی از جامعه روحانیت مبارز که منجر به تأسیس مجمع روحانیون مبارز گردید، آغاز شد، ایشان بر خلاف آنچه مشی مدارا اقتضا می کرد بر اعتقاد و باور خود ایستاد و الا چرا انشعاب؟

ماه‌های فتنه 88، در حالی که رهبری از ظلم بزرگ سخن می‌گفت، بسیاری از سیاسیون هم‌سو با ایشان، با این باور که میان نظام و اصحاب فتنه نزاعی است که هر یک باید به سهم خود کوتاه آمده و توافق کنند، به واسطه گری میان نظام و فتنه گران مشغول گردیده و نام آن را میانه روی و اعتدال ‌گذاشتند. همزمان با چنین رویکرد مبتنی بر اعتدال و مدارا، اما، آیت الله مواضعی قاطع و محکم در دفاع از نظام و ولایت فقیه داشت؛ مواضعی که به مذاق بسیاری از کسانی که سالها ایشان را شیخ اعتدال می‌خواندند و بعدها ایشان را منادی مدارا معرفی می کنند، خوش نیامد. نقل این خاطره نگارنده از آن سال خالی از لطف نیست. زمانی در تابستان 88، یکی از اعضاء دولت اصلاحات و متهمین فتنه پس از انتخابات، در زمان مرخصی از زندان، برای دیدار با آیت الله مهدوی کنی به دانشگاه امام صادق علیه السلام آمد. تلاش او و واسطه‌های پرنفوذش در دفتر آیت الله برای دیدار با ایشان، با مخالفت قاطع شخص ایشان بی ثمر ماند. نقل است که فرموده بودند، ابتدا از فتنه و فتنه جویان برائت بجوید و بعد به دیدار من بیاید.

عبارتی که پیشتر درباره دیگر سران اصلی فتنه نیز که درخواست ملاقات با ایشان را داشتند، به کار رفته بود. دست آخر آن فرد در بیرون دفتر آنقدر منتظر ایستاد تا بلکه -بر اساس همین باور ناصواب مدارا و اعتدال در ایشان- بتواند آیت الله را در محظور اخلاقی قرار داده و حداقل در هنگام خروج، با ایشان ملاقات کند. اما، آیت الله که جز بر مدار حق عمل نمی‌کرد، هنگام خروج بی توجه به حضور این فرد و بدون آنکه لحظه‌ای برای او مکث کند، سوار بر خودرو گردید و رفت. رفتاری که مطلقا با اعتدال و مدارای مورد انتظار و ساختگی آنها سازگاری نداشت و نه حتی با متر اخلاق و شاقول سیاست می‌شد آن را سنجید.پ

محمدرضا مهدوی کنی، را نه فقاهت و سیاست و اخلاق حسنه و نه اعتدال و مدارایی که به او نسبت داده شد، سیاستمدارِ صادق و انقلابیِ صریح نکرد. آنچه شخصیت او را قوام داد و در تمامی سالیان عمر با برکتش در تندباد حوادث، حفظ کرد، چیزی فراتر از این بود. چیزی که در روز ابتلاء الهی به داد او می‌رسید و در لحظه‌های انتخاب، میزان حق را برای سنجش گزینه‌ها، پیش روی او می‌نهاد؛ چیزی که قدرت تشخیص حق از باطل را به هر مؤمنی می بخشد و آن نیست مگر تقوا. تقوا آن ممیزه‌ای است که اگر آن را نشناسید یا به حساب نیاورید، در شناخت آیت الله مهدوی کنی و انسان‌هایی همچون او، ره به جایی نخواهید برد و عظمت شخصیت آنها را درک نخواهید کرد.

سؤال مهم اکنون این است: تقوا چیست؟ در ابتدایی‌ترین سطح، تقوا، قدرت بر انجام واجبات و ترک محرمات است. در عرصه فردی این واجبات و محرمات مشخص اند؛ نماز، روزه، حج، خمس، زکات و نظایر آن واجبات فردی یک مسلمان اند و دروغ، غیبت، ربا، رشوه و مانند آن نیز محرماتی هستند که در زندگی هر فرد مسلمان باید از آن اجتناب شود. اما واجبات و محرمات در عرصه اجتماعی و سیاسی و به تبع آن حدود تقوا، بسیار متفاوت است. بسیاری از حلال‌ها و حتی مستحبات برای کارگزاران و مسؤولان حکومت اسلامی حرام می‌شوند و بسیاری از مستحبات و مباحات برای آنها واجب. مثال معروفی در این زمینه نقل شده است که فردی از مسئولین کشور برای چندمین بار (بیش از یکبار بوده است) قصد سفر حج کرده بود؛ به طریقی حضرت امام خمینی (ره) از این امر مطلع گشته و برای او پیغام دادند اگر واجب شرعی است که انجام بده اما اگر حج واجبت را رفته‌ای و این جزء مستحبات است، رسیدگی به امور مردم و ماندن در محل انجام وظیفه واجب است.

به تعبیر بهتر، تقوای سیاسی، حج به عنوان یک عمل مستحبی فردی را برای مسئول حکومت اسلامی تبدیل به یک امر حرام می‌کند. بنابراین، تقوای سیاسی قدرتی است که یک کارگزار، مسئول و سیاستمدار در حکومت اسلامی را وادار می‌کند تا در تمامی آنات و حالات بر اساس بایدها و نبایدهای شرعی و دینی در افق یک مسئول و کارگزار حکومت اسلامی عمل کند.

نگاهی به حیات مبارک مرحوم آیت الله مهدوی کنی نشان می‌دهد، عنصر تقوا محور تمامی افعال و تصمیمات ایشان بوده است. از اصل ورود به عرصه سیاست گرفته تا جزئی ترین رفتارها و تصمیمات او، همه و همه بر اساس فهم اجتهادی دقیق از وظیفه دینی و عمل مطابق با آن وظیفه شکل گرفته است. بارزترین بروز این خصلت، در انسجام شخصیتی ایشان و به تعبیر بهتر یک دستی شخصیت این انسان بزرگ است. جایی که سیاست و دیانت هیچ کدام در شخصیت ایشان، بر یکدیگر سبقت ندارد. آیت الله مهدوی کنی یک روحانی سیاستمدار بود اما هیچ گاه در شخصیتش سیاست و دیانت جدا از هم قرار نگرفت که در مواقعی یکی بر دیگری تقدم بگیرد؛ چیزی که در میان روحانیون وارد در سیاست کمیاب نیست؛ یا به کل از سیاست به دور می‌روند و یا آنگونه داخل در سیاست اند که از روحانیت لباسش را آن هم هر از گاهی به تن دارند. او سیاست را غیر از دیانت نمی‌دانست و به همین طریق دیانت را غیر از سیاست نمی‌شمرد. در منظر او یک تصمیم و رفتار سیاسی، خود یک فریضه دینی بود.

آنچه ایشان را در سالهای ابتدایی دهه 60 و در اوج دوران سیاستمداری‌اش، -یعنی بهترین زمان رسیدن به بالاترین مقام اجرایی کشور- از میدان انتخابات ریاست جمهوری به دانشگاه امام صادق علیه السلام و عرصه تعلیم و تربیت نیروهای مؤمن و انقلابی سوق داد، نه فقاهت و سیاست و اخلاق و نه مدارا و اعتدال، که تقوا بود؛ تقوای او این بود که حال که فرد مناسب دیگری برای مسئولیت ریاست قوه مجریه در میدان عمل حاضر است، نه تنها تکلیف از تو برداشته است که تکلیف تو حمایت و تبعیت از فرد حاضر در میدان است. یا انگیزه‌ای که ایشان را در سالهای سخت پایانی دهه 60 نسبت به اتهام‌ها و افتراهایی که ایشان و جریان جامعه روحانیت مبارز را به اسلام امریکایی متهم می‌ساخت، وادار به سکوت می‌کرد، فقاهت و اخلاق و سیاست نبود، بماند که مدارا اقتضایی متضاد آن داشت.

تنها تقوا بود که نمی‌گذاشت ایشان مصلحت شخصی و جناحی و اعاده حیثیت به حق خود را بر مصلحت و حیثیت انقلاب و نظام برتری دهد. و دست آخر ورود ایشان در سالهای پایانی عمر مبارک خود به عرصه‌ای از سیاست که سالها پیش بنا بر وظیفه آن را رها کرده بود، نه استلزامی شرعی و اخلاقی داشت و نه حجتی سیاسی و نه سازگار با حال و سلامتی ایشان بود. تنها تقوا، یعنی انجام تکلیف در زمان صحیح بود که ایشان را وارد انتخابات مجلس خبرگان رهبری کرد و سپس بر کرسی ریاست این مجلس نشاند. چه اینکه مهدوی کنی با ریاست بر مجلس خبرگان اعتباری بر خود نمی‌افزود، بلکه این جایگاه مجلس خبرگان بود که با زعامت ایشان ارتقاء و استحکام می‌یافت.

کلام آخر آنکه حیات انسان‌ها مملؤ از روزها و روزگاران مختلف است. همانند چهار فصل سال، دیروز زندگی هیچ انسانی با امروز و فردای او یکسان نیست. گاهی هوای زندگی بهاری است و گاهی پاییزی، گاهی گرمای شدید مرداد است و گاه سرمای خشک دیماه. انسان‌ها به شکل‌های مختلفی در برابر این تغییر و تحولات جوی واکنش نشان می‌دهند. گاهی با هرچه هست می‌سازند و دم بر نمی‌آورند، گاهی برای آسایش خویش دست آویز این فن‌آوری و آن ابزار می‌شوند، گاهی از سرما به گرما پناه می‌برند و گاهی از گرما به سرما و هزار راه و روش دیگر که در این مقال نمی‌گنجد. اما هستند کسانی که در تداول ایام تکانی نمی‌خورند؛ نه از گرما فراری‌اند و نه از سرما گریزان. نه گرما می‌سوزاندشان و نه سرما می‌لرزاندشان. اینان، در تندباد حوادث مانند سرو، افراشته می‌مانند و فتنه‌ها و ابتلاءات ریز و درشت زندگی، صحیح و خطا را در نظرشان جا به جا نمی‌کند.

و این از بارزترین ممیزات ایمان است که فرمود المؤمن کالجبل الراسخ، لایحرّکه العواصف؛ مؤمن مانند کوه استوار است و تندباد های حوادث او را تکان نمیدهند. این مردانِ مرد اگرچه در روزگاران کمیابند، اما همیشه بوده و هستند و بوستان بشریت در همه ادوار تاریخ، از جویبار عزم و اراده و همت و در یک کلام تقوای ایشان آبیاری شده و می‌شود. محمدرضا مهدوی‌کنی انسانی از این دست بود که به تعبیر رهبر انقلاب از همان اوان جوانی اهل تقوا بود و تا پایان حیات پربرکت خویش نیز چنین ماند.

سیاست -مهدوی-کنی -انقلاب-اسلامی -تقوا مازندمجلس