اختصاصی مازندمجلس: جامعه ایران گنجینه فرهنگی _تمدنی ایده آلی دارد. ادبیات و هنر پربار، تجربههای سیاسی و اجتماعی غنی، دستاوردهای علمی بیشمار. تاریخ سرشار حکمت، اکتشاف و اختراع فراوان و...تنها برگهایی از این دفتر هزار برگ زرین است. با این گذشته فاخر و این بنیه استوار انتظار بر این است که امروزی باشکوه و خواستنی را تجربه کنیم. و صدالبته که میدانم و میدانی که گذشته کفایت تام و تمام حال و آینده نیست و نبوده و نخواهد بود؛ اما ذرهای انصاف و امید اگر باشد خواست همان است و خواهش همان.
حالِ امروز ایران که ناگفته از سفرههای خالی و کهنه پوشی امید و سکوت معنیدار مردم و حزن چهرهها و فساد برخی ویژه خواران معلوم و بی گفت، پذیرفتنی است. حال میماند اندک آرزوی تغییر وضع موجود و همدلی مردم باهم و همین همتهای عالی که در این اوضاع، زخم مردم را نه با داغ و درفش افترا و جوالدوز تهدید که با لحنی آهسته و متین و ستوده التیام میدهند. که اگر نبود همین چند قلم خوبی که سبد کالای اعطایی به این مردم چقدر فقیر میماند.
دراینبین اما چیزی که مرا نگرانتر میکند خشونت لحنهایی است که در فضای حقیقی و مجازی پیچیده و گوش کر میکند. ادعای جامعهشناس بودن ندارم و البته بهحکم طبیب بودن و شغل و تخصصم که مراقبتهای ویژه است باید به اندکی از آن آراسته باشم. که امیدوارم باشم. ولی بهحکم شهروندی میدانم آنطور که حافظه اجتماعی -تاریخیام اجازه میدهد؛ اولاً اینطور نبودهایم و ثانیاً دلایل اقتصادی این معضل بسیار غلیظ است و ثالثاً اگر برایش کاری نکنیم کار بدجوری از کار میگذرد.
لحن خشن با خشونت فرق دارد. لحن خشن فضا و اتمسفر است. هوایی که نفس میکشیم. چشماندازی که میبینیم و صداهایی که میشنویم و... . این مصداق اتمسفری است که جوانها میگویند. فضا مسموم از لحنی خشن است. بهتان، شک، افترا، خطونشان، قضاوت، آبروریزی، شکستن حریم شخصی و تهدیدات روانی و جسمی فراوان دیگر؛ زن و مرد، کوچک و بزرگ، تحصیلکرده و عامی، فقیر و غنی هم ندارد. یک شیوع تهوعآور و ترسناک از شرارتها و تفکرات دنی و دژخیم.
تغییر این لحن احتمال که نه حتماً به سازوکارهایی پیچیده اما کارآمد محتاج است. بهاصطلاح یک مسئله ملی که به عزم ملی نیاز دارد. باید اعتراف کرد که بهدرستی این پدیده پیچیده اجتماعی تنها به کمک یک برنامهریزی، کنش و اقدام جمعی قابل برطرف کردن است. اما یک گزینه را نباید در این فرآیند فراموش کرد و آن مادرانگی و لحن توأم با عطوفت اوست.
میدانم که بخشی از لحن خشن جامعه ما را زنانش ایجاد کردهاند که چرایی همین موضوع هم باید بررسی شود ولی خوب که فکر کنیم قاعدهای را در قانون پیش از قانون مادرانگی میبینیم که به دیگرپذیری، همدردی و ایثار عقلانی مادران برمیگردد. لحن را اعمال میسازند، اعمال از افکار میآیند و بخشی از افکار ریشه در زیست ما دارد؛ زیستفرهنگی و طبیعی ما. اما اینکه چطور میشود لحن معاصر را مادرانه کرد؟ مشارکت مادرانگی و حضور فعالتر آن در اجتماع و رسانههای اجتماعی و حضور زنان در این فضاها به تلطیف آن کمک میکند. پنداری که باید به عرصه رفتار و گفتار سرایت کند. تجربه کردن خوب است. مادرانگی یعنی شناخت زن از خود. همان خودی که هم در شخص ریشه دارد و هم با دیگری معنی پیدا میکند. تجربه مادرانگی تجربه همین فضا است.
عرصههای مجازی و حقیقی اجتماع باید به این لحن آمیخته شود. به مادرانگی بی اندیشید که قرنهاست دارد سر صبر انسانیت را تربیت میکند. ما را میشنود حتی اگر چیزی نگوییم و اعطا میکند وقتی نگفتهایم و همه اینها را با لحنی آرام و ستوده انجام داده است.