مازندمجلس: در تاریخ اسلام آمده که وقتی پیامبر و مسلمانان راهی جنگ تبوک شدند، چون از یک طرف فصل گرما بود و راه هم طولانی و خطرناک که از بیابانهای وسیع و سوزان و خشک باید میگذشتند و از طرف دیگر فصل برداشت محصول خرما بود، علاوه بر منافقان، سست ایمانها هم برای شرکت نکردن در این جنگ دنبال بهانه بودند. از جمله سه نفر از مؤمنان واقعی مدینه با این که نفاقی نداشتند ولی به جهت سهل انگاری و راحت طلبی، آن قدر برای حرکت به سوی تبوک و پیوستن به سپاه، امروز و فردا کردند که خبر بازگشت مسلمانان از تبوک در شهر پیچید. آن سه، که خود را در خسران و خطایی عظیم میدیدند، برای عرض معذرت خدمت پیامبر رسیدند ولی حضرت بدون این که به آنان نفرین یا تندی کند، فقط از آنان رو برگرداند و حاضر به دیدنشان و شنیدن سخنشان نشد.
خبر مواجهه تلخ و قهرآمیز پیامبر با آن سه در شهر پیچید و مسلمانان و حتی خانواده آن سه، به تبع رسول خدا از آن سه روگرداندند و حاضر نشدند آنان را بپذیرند و با آنان سخن بگویند. بعد از چند روز که در شهر بودند و با طرد عمومی مواجه شدند، چارهای جز ترک شهر و پناه بردن به کوه و زاری به درگاه خدا ندیدند و بعد از چند روز، تصمیم گرفتند خودشان هم همدیگر را طرد و تحریم کنند و هر کدام در گوشهای تنها و رانده شده از همه کس و همه جا به درگاه خدا رو کند و توبه نماید. خداوند وضعیت روحی آنان را این گونه توصیف میکند: «وَعَلَى الثَّلَاثَةِ الَّذِينَ خُلِّفُوا حَتَّى إِذَا ضَاقَتْ عَلَيْهِمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنْفُسُهُمْ»(توبه/۱۱۸) [(و خدا به رحمت روآورد) بر آن سه تن كه بر جاى مانده بودند (چنان تحت فشار افکار عمومی بودند) تا آنجا كه زمين با همه فراخىاش بر آنان تنگ گرديد و از خود هم به تنگ آمدند]
رئیس جمهور در سفری به خطهای از کشور -کردستان- تحت حفاظت شدید در خیابان قدم زده و به طور اتفاقی به مغازهای رسیده که صاحب مغازه یا از روی علاقه یا ترس یا به دستور یا …؛ رئیس جمهور را به درون مغازه خود دعوت کرده و شکلاتی به ایشان تعارف کرده است. رفتار این فرد در حالت عادی کاملا طبیعی بوده و باید رئیس جمهور کشور چنان محبوب باشد که نه یک فرد که همه مردم شهر برای دیدن و ادای احترام و ابراز عشق به او، سر از پا نشناسند و نتوان سیل جمعیت مشتاق را کنترل کرد که او را همچون نگینی در میان خود بگیرند ولی در این سفر نه تنها از چنین استقبالی خبری نیست بلکه حتی وقتی در پیادهروی رئیس جمهور یک نفر ابراز ارادت میکند، چنان مورد فشار افکار عمومی خانواده، اطرافیان، همشهریها و هماستانیها قرار میگیرد که با همه خطری که احتمال میدهد ولی باز مجبور میشود در یک کلیپ ویدئویی از مردمش و هم استانیهایش بابت این احترام و ابراز محبت به رئیس جمهور عذر بخواهد!
در همین حال رئیس جمهور به جای این که بیندیشد که چرا در بین مردمش محبوب نیست و فکر یافتن عوامل عدم محبوبیت و رفع آنها باشد، در سخنانی با اشاره به این واقعه میگوید: «در کردستان یک آقایی شکلاتی در بازار به من داد، چه کردند با این بیچاره! میگویند دیکتاتوری؛ کی دیکتاتور است؟»
آقای رئیس جمهور، اگر کسانی این فرد را مثلا به آتش کشیدن اموال و خانوادهاش تهدید کرده باشند یا او را از شهر به زور بیرون کرده باشند و …، آری اقدام آنان دیکتاتورانه است اما اگر او را طرد کرده باشند و عموم و اطرافیان و افراد خانواده از او روگردانده باشند و این طرد عمومی دنیا را برای او جهنم کرده باشد به طوری که از شدت فشار، به اظهار ندامت افتاده و از اظهار محبت به شما علنا و در پیشگاه همه مردم عذرخواهی کرده، کجای این عمل دیکتاتوری است؟ اگر این را دیکتاتوری بدانیم پس باید پیامبر و مسلمانان مدینه را دیکتاتور بدانیم؟!
آقای رئیس جمهور، زمانی بود که وقتی یک روحانی یا یک مسئول حکومتی از گوشهای عبور میکرد همه برای تبرک جستن، به سوی او میشتافتند [من خود به عنوان یک پاسدار و روحانی بارها این را شاهد بودم] و با اظهار ادب، احترام و محبت، به خدا تقرب میجستند اما امروز یک روحانی یا یک مسئول شناخته شده حکومتی جرأت حضور آزادانه و بدون محافظ در بین عموم را ندارد، این نه نشانه دیکتاتوری مردم [که دیکتاتوری مردم اصلا معنا ندارد] بلکه نشانه فاصله عمیق بین مردم و وابستگان به قدرت است و باید از این عبرت بگیرید. به جای محکوم کردن مردم و دیکتاتور نامیدن آنان، به خود آیید و چارهای بیندیشید اگر دیر نشده باشد.