برگزیده ها
حکومتی که پایگاه مردمی نداشته باشد دوام نخواهد داشت/ اگر سیاست درست بود وضع کشور در این شرایط نبود

اما آنچه اتفاق افتاد اینکه این جریان‌ها بدون انتخابات و نظر مردم توسط شورای نگهبان حذف شدند که این به مفهوم اراده هسته سخت قدرت است نه رای و نظر مردم.

مازندمجلس: فیض‌الله عرب‌سرخی فعال سیاسی اصلاح‌طلب و عضو شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران در گفت‌وگویی با «رویداد۲۴» به بررسی فضای موجود و بحران‌هایی که تشدید می‌شوند، پرداخته است و همچنین به راه‌های گذر از این برهه هزینه‌ساز اشاره کرده است. متن گفت‌وگوی عرب‌سرخی با ما را در ادامه بخوانید:

*‌‌ یک نظام سیاسی چرا و چقدر باید اپوزیسیون را جدی بگیرد؟

وقتی درباره اپوزیسیون صحبت می‌شود، ممکن است منظور؛ نیرو‌های مخالف دولت یا مخالفان نظام سیاسی باشند. وقتی ما یک نظام حزبی داشته باشیم، حزبی که دولت در سایه تشکیل می‌دهد، این یک اپوزیسیون برای دولت است. از سوی دیگر وقتی ازنظام سیاسی صحبت می‌کنیم، یک جریانی بیرون از حاکمیت اپوزیسیون نظام است.

مثلا امروز در ایران، نظام جمهوری اسلامی حاکم است، اما جریان‌هایی با شعار‌های طرفداری از جمهوری دموکراتیک، نظام سلطنتی و مشروطه در حال فعالیتند که به عنوام اپوزیسیون جمهوری اسلامی شناخته می‌شوند. پس ما می‌توانیم چند اپوزیسیون داشته باشیم. البته مجموعه ویژگی‌هایی که قانون اساسی دارد، اپوزیسیون درون نظام را کمرنگ می‌کند. در واقع وقتی تعیین سیاست‌های کلی در جایگاهی استقرار پیدا می‌کند و برای همه دولت‌ها آن سیاست کلی را تعیین می‌کند، بنابراین نقش اپوزیسیون درون نظام یا نقش جا به جایی احزاب تضعیف می‌شود.

*‌ منظور من اپوزیسیون خارج‌نشین است.

اپوزیسیون خارج‌نشین یک وقت منتقد سیاست‌های دولت است و زمانی منتقد اصل نظام. رفتار‌های اپوزیسیون نظام بستگی به نگاه مردم دارد. روزی که نظام جمهوری اسلامی مستقر شد، با حمایت و پشتیبانی بسیار گسترده بر سر کار آمد.

*‌ این پشتیبانی فقط مردمی بود؟

بله. اینکه یک نظام فقط تئوری مناسبی داشته باشد کافی نیست، بلکه این تئوری باید مورد حمایت مردم باشد. اگر به هر دلیل مورد حمایت مردم قرار نگیرد، آن نظام سیاسی شکل نمی‌گیرد و استقرار پیدا نمی‌کند؛ بنابراین در آغاز راه، در سال ۵۷ و ۵۸ مردم در سطح گسترده‌ای از نظام سیاسی حمایت کردند، البته درصدی هم منتقد بودند. اما اکثریت غالب مردم حمایت کردند. با این حال به مرور وضعیت تغییر می‌کند.

عملکرد نظام باعث شده مردم اپوزیسیون خارج‌نشین را جدی بگیرند



یعنی براساس اینکه عملکرد‌ها قوی یا ضعیف باشند، می‌تواند حمایت عمومی و آراء مردم را دچار تغییر کند؛ بنابراین وقتی امروز از اپوزیسیون بیرون نظام صحبت می‌کنیم، و اگر خارج‌نشین‌ها توانسته‌اند نقش پررنگ‌تری پیدا کنند، به این دلیل است که عملکرد‌های نظام سیاسی بخش‌های مهمی از مردم را از خود ناراضی کرده است.

مردم معتقدند حاکمیت از ناکارآمدی باخبر است و آن را با تفکر خود سازگار می‌داند



وقتی نظام سیاسی نتواند رضایت مردم را جلب کند و صدای اعتراضات مردم در قبال عدم کارآمدی بلند شود، می‌تواند یک نظام سیاسی را حتی به سمت سقوط ببرد. امروز ما در وضعیتی هستیم که حجم مشکلات و نارضایتی‌های مردم بسیار زیاد است و افکار عمومی علت اصلی گرفتاری‌ها را ناکارآمدی نظام می‌دانند. بدتر آنکه بخش زیادی آن را سیستماتیک می‌دانند و معتقدند حاکمیت از آن باخبر است و با تفکر خود سازگار می‌داند.

اما درباره اینکه بخواهیم ذهن‌مان را درگیر بیرون کشورکنیم، خیلی برای من موضوعیت ندارد. چون به هر حال اقلیتی از جامعه ما بیرون از کشور زندگی می‌کنند و آنچه که اهمیت دارد، این است که، دایره و دامنه وسیعی از این اعتراضات منشاء داخلی دارد، چون اصل جمعیت در کشور است؛ بنابراین باید به جامعه و مردمی که در اینجا زندگی می‌کنند، نگاه کرد. اگر مردم داخل کشور حامی جمهوری اسلامی باشند، تاثیر آن ثبات و اقتدار حکومت می‌شود. اما اگر منتقد و معترض باشند، باعث تضعیف نظام سیاسی می‌شوند. طبیعتا اینکه چه آلترناتیوی مورد حمایت شان قرار بگیرد، می‌تواند رقیب نظام سیاسی شود.

*‌ یعنی نظام سیاسی نباید اپوزیسیون خارج نشین را جدی گرفت؟

من کِی گفتم که نباید جدی بگیرد؟ تاکید من بر این است که باید آراء و نظر مردم داخل کشور اصل گرفته شود. یک نظام سیاسی باید بتواند رضایت مردمش را جلب کند، چون اگر نتواند رضایت مردم را جلب کند، طبیعتا اپوزیسیون‌های خارج‌نشین هم به عنوان یک تهدید وارد صحنه می‌شوند.

*‌ شدت تهدیدشان را چقدر می‌بینید؟ امکان دارد نظام امتیاز‌هایی را به مردم داخل بدهد، اما آن‌ها از خارج کار‌هایی کنند که مردم را تحت تاثیر خودشان قرار دهند.

یک وقت تاثیر ناشی از تبلیغات است که ممکن است امروز چنین تاثیری وجود داشته باشد. اما تاثیر تبلیغات تاثیر بلندمدتی نیست، چون اگر آن تبلیغات به واقعیت تبدیل نشوند نمی‌توانند جای جدی پیدا کنند. چون به هرحال تبلیغات منطبق با واقع نیست و همراه با بزرگنمایی است.

مثلا تصور کنید اهل سنت یا مردم بلوچ از آقای رئیسی در زمان تبلیغات انتخاباتی پذیرفته‌اند که ایشان مشکلات آن‌ها را بعد از انتخاب شدن حل خواهد کرد، طبیعتا بعد از اینکه آقای رئیسی انتخاب شد مردم سراغ مطالباتشان می‌روند، ۶ ماه یا یک سال صبر می‌کنند و طرح مطالبه می‌کنند تا تعهداتی که داده شده محقق شود. اگر محقق شد می‌فهمند تصمیم درستی گرفتند و طرف آن‌ها آدم صادق و توانایی بوده است. اما اگر محقق نشد، طبیعتا آن‌ها معترض می‌شوند؛ بنابراین اینکه بگوییم کسانی تحت تاثیر قرار می‌گیرند، اگر منظور ما تحت تاثیر تبلیغات صرف باشد تبلیغات صرف نمی‌تواند یک امر با دوام باشد.

واکنش حکومت به نارضایتی‌ها، سرکوب است



*‌ پس دلیل اینکه در جنبش امروز مردم معترض در داخل کشور با صدای بلندتر و موثرتر مطالبات خود را فریاد می‌زنند، از همین امر برآمده است؟

امروزه بخش‌های مختلف جامعه از عملکرد حکومت ناراضی هستند و در مناسبت‌های مختلف اعم از عدم مشارکت در انتخابات، تجمعات اعتراضی صنفی و سیاسی، ... این عدم رضایت را اعلام می‌کنند و متاسفانه واکنش حکومت هم از جنس جلب رضایت نیست بلکه از نوع سرکوب از قبیل برخورد خشن با معترضان در خیابان، دستگیری و زندان، احکام سنگین قضایی، و اخرین آن هم اجرای احکام اعدامی است که متاسفانه با عجله و به‌صورت غیر متعارف آغاز شده است.

در واقع تبلیغات برای یک دوره کوتاه جواب می‌دهد، اما این واقعیت زندگی است که سمت و سوی مردم را تعیین می‌کند؛ بنابراین حتما اپوزیسیون مهم است، حتما عملکرد حکومت مهم است، حتما وجاهت بین‌المللی مهم است. وقتی آقای خاتمی موفق می‌شود در عرصه بین‌المللی به گونه‌ای حرف بزند که دنیا رفتار او را بپسندد، حتما روی جایگاه ایشان اثر می‌گذارد. اما آیا این می‌تواند تعیین‌کننده ماجرا باشد؟ خیر! اگر آقای خاتمی و دولت آقای خاتمی عملکرد مناسبی ارایه نمی‌کردند تاثیر آن هم کوتاه مدت بود، اما عملکرد دوره خاتمی امروزه به‌عنوان الگو مورد توجه همگان است.

*‌ در زمینه با عملکردها، احساس می‌شود، انگار حاکمیت می‌داند عملکردش منطقی نیست. به طور کلی چطور می‌شود یک نظام سیاسی به مطالبات عمومی بی‌توجهی کند؟

دو اتفاق می‌تواند در این بیین بیفتد. اول اینکه یک نظام بر برخی سیاست‌ها تسلط داشته باشد و با رویکرد ایدئولوژیک از یک سیاست دفاع کند. اگر این سیاست مورد قبول مردم نباشد، بر سر سیاستش می‌ایستد، چون برای نظام، ایدئولوژی مهم است. در چنین حالتی مخاطب هم به دلیل اینکه آن سیاست را نمی‌پسندد، مقابل او قرار می‌گیرد.

یک وقت اینطور نیست و بحث، بحث سیاست خاص نیست، بلکه بحث یک ساختار مناسب است. برای اینکه یک سیاستی مؤثر واقع شود، اولاً خودِ سیاست باید درست باشد، دوماً باید یک ساختار مناسب وجود داشته باشد و سوماً باید مجری مناسبی حضور داشته باشد. یعنی ترکیب این سه عامل می‌تواند یک کار را موفق یا ناموفق کند. مثلا برای ساختن یک کارخانه شما باید یک طرح خوب داشته باشید، باید شرایط مناسبی داشته باشید و باید یک پیمانکار کارآمد داشته باشید. اگر هر کدام از این‌ها نباشند، آن کار به نتیجه نمی‌رسد. در سطح کلان، ساختار حکومت هم همین است. یعنی باید سیاست‌ها درست باشد، باید ساختار و سازمانش مناسب باشد و مجری آن باید توانا باشد. هر کدام از این‌ها که اشکال داشته باشد، هدف با مشکل مواجه می‌شود.

*‌ آیا می‌شود گفت توجه زیاد به ایدئولوژی یکی از مشکلات اصلی ما است؟

معتقد هستم ما امروز هم بحث سیاست‌ها را داریم، هم بحث ساختار و سازمان را داریم و هم تصلب‌های برآمده از یک تفکر و ایدئولوژی خاص را. ساختار و سازمان حکومت ما امروز به شدت نامتناسب است ومجریان بسیار ضعیف و ناکارآمدی برسرکار هستند؛ بنابراین هر کدام از این مشکلات به هر میزانی که تعدیل شوند، کارآمدی می‌تواند افزایش پیدا کند. شما اگر سیاست خوب را به کار بگیرید، حتی اگر آدم ضعیفی هم بیاید کار را کمی به جلو می‌برد. اگر سیاست شما اشکال داشته باشد و آدم توانایی سرکار بیاید، باز هم کار را مقداری جلو می‌برد. اما اگر هم مدیران شما ضعیف باشد و هم سیاست شما غلط باشد و هم هیچ انعطافی در کار نباشد، راه به جایی نمی‌برید.

*‌ عده‌ای بر این باورند که قرار نیست سیاست‌های ما درست شود، قرار نیست ساختار ما درست شود و قرار نیست آدم توانایی سرکار بیاید.

چنین قراری وجود ندارد. ممکن است بگویید در عمل آدم‌هایی پای این سیاست‌ها ایستاده‌اند، پس شما هم باید پای اصلاح این روند‌های غلط بایستید و هزینه بدهید تا درست شود.

*‌ الزام اینکه اصلاح‌خواهی نتیجه بدهد، چیست؟

مگر شما در سایر روش‌ها مطمئن هستید که می‌توانید همه چیز را تغییر دهید؟ خیر! سیاست اصلاح‌طلبی می‌گوید، شما نظام سیاسی را متناسب با برنامه‌های خوب، مدیران کارآمد و اصلاح ساختار‌ها تحت فشار قرار دهید تا قانعش کنید. یک جا با منطق، یک جا با فشار افکار عمومی و با فشار از پایین و چانه‌زنی از بالا.

فشار از پایین یعنی چی؟ یعنی افکار عمومی مرتب از دولت و حکومت تقاضا کنند. وقتی کارمندان بازنشسته جلوی مجلس اعتراض می‌کنند که حقوقشان کم است، این یعنی چی؟ یعنی افکار عمومی فشار می‌آورد و اگر آن‌ها یک اتحادیه داشته باشند، وقتی این تجمع و این اعتراض صورت می‌گیرد و این شعار داده می‌شود، بر اساس این با صندوق بازنشستگی مذاکره می‌کنند که این همان فشار از پایین و چانه‌زنی از بالا می‌شود و چیز عجیب و غریبی نیست. الان هم همین است. برخی می‌گویند اگر این حکومت عوض شود، مشکل حل می‌شود. اما کسانی هم معتقد هستند تا ساختار‌ها و سیاست‌ها اصلاح نشوند، تغییر حکومت‌ها راه به جایی نخواهد برد. یعنی اختلاف بر سر این ماجرا است، نه بر سر اینکه آن سیاست درست است یا غلط. اگر آن سیاست درست بود وضع کشور در این شرایط نبود.

شعار اطلاح طلب اصولگرا دیگه تمام ماجرا مورد قبول براندازان و هسته سخت قدرت بود



*‌ «اصلاح طلب اصولگرا، دیگه تمامه ماجرا» با هدف کنار زدن فعالان سیاسی نبود؟

به‌نظر من دو طیف به این شعار دامن زدند. اول جریان برانداز که جریان اصلاح‌طلبی را رقیب خود می‌دانست و امکان رقابت جدی با آن نداشت و جریان دیگر هسته سخت قدرت بود که در پی تسخیر همه بخش‌ها توسط نیرو‌های مطلقا تابع خود ذیل عنوان جریان انقلابی بود و این هر دو صاحب تریبون و رسانه اصلی بودند و دارای صدای بلندتری بودند رسان‌های خارجی مثل بی‌بی‌سی، ایران اینترنشنال، من و تو، در اختیار یکطرف هست و صدا و سیمای میلی در اختیار طرف دیگر؛ و با انحصار ابزار رسانه این شعار مطرح شد.

*‌ فکر می‌کنم هدف از این شعار این بوده است، کسانی که می‌توانند فشار بیاورند را کنار بگذارند.

کسانی ترجیح‌شان این بود که هر دو طیف سیاسی را کنار بگذارند و الا می‌توانستند با طرح شعار‌های سیاسی خود یک قطب سوم را معرفی کنند که چنین نکردند. اگر انتخابات آزاد وجود داشته باشد، هر سه طیف در این انتخابات شعار خود را مطرح خواهند کرد، نامزد و برنامه خواهند داشت و با هم رقابت می‌کنند.

*‌ شاید ایده‌آل‌شان این است که نه اصلاح‌طلب باشد و نه اصولگرا تا بتوانند کار خودشان را انجام بدهند و به همین سبب این شعار را می‌دهند.

به هر حال و در عمل همین اتفاق افتاد و در عمل دیدید که در انتخابات آخر حتی علی لاریجانی هم رد صلاحیت شد بنابراین فقط آن بخش از جریان اصولگرا که در هماهنگی کامل با هسته سخت قدرت قرارداشت مورد حمایت قرار گرفت و تایید صلاحیت شد.

*‌ منظور من این است که می‌خواهند جریان‌هایی را خنثی کنند که می‌توانند از پایین به بالا فشار آورند. شاید هدف این باشد که هیچ جریانی نباشد که بتواند نظام را وارد چالش کند و فشار بیاورد.

اگر ما یک انتخابات آزاد داشته باشیم، اگر امکان ارائه برنامه داشته باشیم هر جریانی برنامه خودش را همراه با دلایلش ارائه می‌دهد و نامزد‌های خودش را معرفی می‌کند. نهایتا مردم هستند که انتخاب می‌کنند. فرض کنید مردم با وجود اینکه این شعار داده شده است، به اصولگرا‌ها رای دهند. آیا معنای آن این است که اصولگرایی تمام است؟ یا به اصلاح طلب رای دهند، آیا اصلاح طلبی تمام است؟ یا بیایند به کسانی رای دهند که حامی این شعار هستند به هر حال مردم‌اند!

مردم به هر کس که رای دهند، حق دارند. همانطور که من حق ندارم بگویم چه کسی در انتخابات باشد و چه کسی نباشد برای او هم همینطور است. اما او فکر می‌کند، من مقصر این ماجرا و این وضعیت هستم. اما این را مردم باید تشخیص دهند، شما برنامه خودتان را به مردم بگویید، اگر مردم به من رای ندادند طبیعتا من دیگر جایی در مجموعه نظام سیاسی ندارم؛ بنابراین آن فعلا یک شعار است. اما چه زمانی قدرت عمل پیدا می‌کند؟، اما آنچه اتفاق افتاد اینکه این جریان‌ها بدون انتخابات و نظر مردم توسط شورای نگهبان حذف شدند که این به مفهوم اراده هسته سخت قدرت است نه رای و نظر مردم.

*‌ شما تاکید به رای دارید. الان اعتماد مردم به حاکمیت چقدر است؟ آیا صندوق رای وجاهتی بین اکثر مردم دارد؟

مردم با حضورشان پای صندوق نشان می‌دهند چه میزان به این صندوق اعتماد دارند. در آخرین انتخابات حدود ۵۲ درصد مردم نیامدند و از ۴۸ درصدی که آمدند ۶ الی ۷ درصد رای سفید دادند. می‌شود نتیجه گیری کرد که هنوز حدود ۴۰ درصد مردم به صندوق اعتماد دارند، اما ۶۰ درصد که اکثریت مردم باشند.

*‌ در مجلس مشارکت خیلی پایین بود.

عدد و رقم آن را یادم نیست، اما مشارکت پایین بود. انتخابات سال ۹۸ در بین انتخابات مجالس پایین‌ترین میزان مشارکت را داشت؛ بنابراین وقتی شما سوال می‌کنید که مردم چقدر مشارکت دارند بر اساس آخرین انتخابات می‌شود آمار میزان مشارکت را اعلام کرد.

*‌ الان بدتر هم شده است!

حتما همینطور است. یعنی حتما میزان اعتماد مردم کاهش پیدا کرده است. در نظرسنجی‌هایی که توسط برخی از نهاد‌های حکومتی انجام شده، مشخص می‌کند، بیش از ۸۰ درصد مردم نسبت به عملکرد‌ها ناراضی هستند. اما گاهی وقت‌ها یک آدم ناراضی هم فکر می‌کند اگر رای دهد بهتر از این است که رای ندهد. در عین حال در این زمینه تصمیم گیرنده مردم هستند. یعنی اگر مردم اعتمادشان را به دلایل مختلفی نسبت به صندوق رای از دست بدهند، با عدم مشارکت خود اعلام موضع میکنند. در نهایت بازهم این مردم هستند که صاحب این کشورند.
حکومتی که پایگاه مردمی نداشته باشد دوام نخواهد داشت

*‌ می توان گفت سیستم حکمرانی نسب به نیامدن مردم بی‌تفاوت شده است.

اگر سیستم نسبت به چنین امر مهمی بی تفاوت شود به مرور جایگاه خودش را بین مردم از دست می‌دهد و حکومتی که پایگاه مردمی نداشته باشد دوامی نخواهد داشت.

*‌ شنیده‌اید می‌گویند، برای حاکمیت فقط نظر ۱۰ درصد مردم مهم است.

به هر حال می‌شنویم.

*‌ این گفته‌ها را قبول دارید؟

بالاخره وقتی حاکمیت سلیقه‌های مختلف را حذف می‌کند و شما در عمل می‌بینید، مشارکت مردم در حال کاهش است. کاهش مشارکت یعنی کاهش پایگاه حکومت.

*‌ با این وجود نظام سیاسی مطمئن است که ثبات خواهد داشت. این اطمینان از کجا می‌آید؟

اینکه من اطمینان داشته باشم یک امر است و اینکه این اطمینان واقعی باشد و محقق شود امر دیگری است.

*‌ این اطمینان از کجا می‌آید؟

به ظرفیت‌های سرکوب و به ظرفیت‌های اعمال قدرت برمی‌گردد. به هر حال ممکن بود ما با روابط مناسبی که با دنیا برقرار می‌کنیم از همه ظرفیت‌ها در دنیا برای توسعه خودمان استفاده کنیم، اما مدل اداره سیاست خارجی ما به گونه‌ای است که بخش مهمی از کشور‌ها را در دنیا از دست دادیم و با بخش کمی از کشور‌ها مراوده داریم. آن‌هم در حالی که آن کشورها، کشور‌هایی نیستند که حتی در شرایط نرمال بتوانند مشکلات ما را حل کنند، یا اساسا آنچنان نقش راهبردی را برای ما قائل شوند.

الان ما با کشوری مثل چین ارتباط داریم، غیر از اینکه چین در سطحی با ما کار می‌کند که از نظر من سطح کارشان معمولی است و هنوز کار‌های استراتژیک را با ما شروع نکرده‌اند با وجود قرارداد ۲۵ ساله، روابط ما با چین اساسا عمیق نیست و فقط در سطوح تجاری با ما کار می‌کنند. در صورتی که با همه رقبای ما هم کار می‌کنند.

چین بزرگترین رابطه اقتصادی را با آمریکا دارد و در منطقه با همه کشور‌ها از عربستان گرفته تا اسرائیل کار می‌کند. یعنی مبنای او منافع خودش است. روسیه اساسا توانایی حل مشکلات ما را ندارد و در بسیاری از عرصه‌ها رقیب ما است. روس‌ها در حوزه صنعت نفت و گاز رقیب ما هستند، در حوزه فولاد رقیب ما هستند. وقتی یک کشور در حوزه‌های اصلی اقتصاد با ما رقابت دارد، طبیعتا نمی‌تواند با ما روابط استراتژیک داشته باشد؛ بنابراین از نظر من سیاست‌های فعلی ما سیاست‌هایی نیست که مشکلات ما را حل کند.

ما باید با روسیه و چین ارتباط داشته باشیم، اما لازم است با سایر کشور‌ها هم ارتباط داشته باشیم تا از همه ظرفیت‌ها در یک وضعیت رقابتی استفاده کنیم. اما ما بخش مهمی از اقتصاد دنیا را کنار گذاشتیم و به بعضی از کشور‌های خاص محدود شده‌ایم. طبیعتا آن‌ها هم به ما گرانفروشی خواهند کرد.

اگر بخواهم این قصه را در یک مثال ساده به شما نشان دهم، ببینید در دوره آقای خاتمی در یک مقطع آمریکایی‌ها محدودیت فروش غله به ایران را حذف کردند، در همان مقطع زمانی نرخ جهانی غلات برای ما درصد قابل توجهی کاهش پیدا کرد. یعنی وقتی یک فروشنده قدرتمند وارد بازار ما می‌شود، به طور طبیعی بقیه مجبور می‌شوند خودشان را با او تنظیم کنند؛ بنابراین وقتی شما بخش‌های مهمی از ظرفیت‌های اقتصادی جهان را کنار می‌گذارید، خودتان برای خودتان محدودیت و گرانی ایجاد می‌کنید.

*‌ تشخیص این هزینه‌ها سخت است؟

نه، اصرار به روند غلط به همان مدل سیاستگذاری‌های ایدئولوژیک برمی‌گردد. البته در جا‌هایی تحلیل‌های اشتباه هم وجود دارد. یعنی همه چیز لزوما سیاستگذاری ایدئولوژیک نیست، بعضا منافع فردی و گروهی و بعضا تحلیل‌های غلط منشاء خسارت‌های بزرگ می‌شود.

وقتی شما می‌گویید کاسبان تحریم یعنی کسانی در این محدودیت‌ها منفعت دارند؛ بنابراین مجموعه‌ای از عوامل کنار هم می‌نشیند و وضعیتی شبیه وضعیت ما را پدید می‌آورد.

*‌ با توجه به رفتار فعلی سیستم، چشم‌انداز شما از آینده ایران چیست؟

من به عنوان یک اصلاح‌طلب معتقد هستم همه تمرکز، همه فشار اجتماعی و همه ظرفیت‌های فکری و فرهنگی را باید در جهت وادار کردن حاکمیت به اصلاح سیاست‌هایش بگذاریم. چون یک اصلاح‌طلب چنین نگاهی دارد. همانطور که یک برانداز سعی می‌کند، نقاط قوت حکومت را بپوشاند تا نگرش براندازانه را توجیه کند. همه سعی ما باید این باشد بتوانیم راه‌هایی را پیدا کنیم تا حکومت را مجبور و وادار به اصلاح روش‌ها و سیاست‌هایش کنیم.

عده‌ای درون نظام در حال ایفای نقشی به نفع اپوزیسیون خارج از کشور هستند


*‌ در حوادث اخیر که مردم خشمگینند، نقش اپوزیسیون خارج از کشور را در تحریک مردم بیشتر می‌دانید یا عملکرد و سخنان افراد داخل نظام؟

به‌نظر من اصل خشم مردم به نارضایتی از رفتار و عملکرد حکومت باز می‌گردد. در واقع شرایط اقتصادی مردم را از تامین حداقل معاش مستاصل کرده، مداخلات در جزیی‌ترین امور زندگی مردم به‌خصوص زنان و جوانان، از نوع پوشش گرفته تا سایر امور، آن‌ها را عصبی کرده و در این وضعیت، تبلیغات اپوزیسیون خارج‌نشین از یک سو و اظهار نظر‌های پی در پی غیرمدبرانه و آزاردهنده و عملکرد‌های حکومت در مهار اعتراضات همگی، چون بنزین بر اتش عمل می‌کنند. یعنی به لحاظ روانی واقعا نمی‌توان گفت که تاثیر سخنان فلان امام جمعه یا فلان نماینده مجلس دربالا بردن هزینه بدحجابی محرک‌تر است یا فلان توییت اپوزیسیون خارج‌نشین درباره زندانیان سیاسی. پس می‌توان گفت، به نظر می‌رسد عده‌ای درون نظام مشخصا در حال ایفای نقشی به نفع اپوزیسیون خارج از کشور هستند

فیض‌الله عرب‌سرخی اصلاح طلبان شورای نگهبان انتخابات اعتراضات