برگزیده ها
طبقه متوسط ایران؛ افت اقتصادی، خیز فرهنگی و اجتماعی/ زیست بوم دولت‌ها در کشور ما، زیست بوم ضد طبقه متوسط است

از مداحی‌گری سلبریتی‌های فرهنگی و سلبریتی‌های روشنفکرانه

مازندمجلس: موضوع سقوط طبقه متوسط جامعه، به دهه ۸۰ و طی سالهای ۸۷-۸۸ در زمان تصدی محمود احمدی نژاد بر کرسی ریاست جمهوری دولــت نهم باز می گردد. به باور کارشناســان، اصلاحات ویرانگری در بدنه اجتماعی جامعه که با اصلاحات اقتصادی و افزایش تورم رقم خورد، باعث شــد این قشر تاثیر گذار در ابعاد سیاسی، اجتماعی، فرهنگی که با طبقه متوسط یا «میانه دار» و میانجیگر و “موتور محرکه توسعه” جامعه شناخته میشوند، در حال سقوط به طبقه زیرین جامعه داشته باشند. آمار نیز این ادعا را تایید می کند: «طبقه متوسط ایران از سال ۸۷۳۱ که ۰۶ درصد کل جمعیت را در اختیار داشــت، به تدریج و به خصوص بعد از تحریم های ۱۹۳۱ روند نزولی گرفته و تا سال ۹۹۳۱ به ۸ /۶۴ درصد کل جمعیت رسیده است. یعنی نزدیک به ۰۱ میلیون نفر که از جامعه طبقه متوسط درآمدی خارج شده و به طبقات پایین تر رفتند». حال، روند کاهشی این طبقه که بیشتر دغدغه فرهنگی و دموکراسی دارند، در بدنه جامعه چطور خود را نشان می دهد؟ زمانی که در جامعه قشر بالادست فکر و اندیشه اش رفتن است و طبقه پایین دست، در اندیشــه پر کردن شــکاف های موجود؛ چگونه می توان به جامعه همگن رسید؟

به باور کارشناسان و جامعه شناسان، سه گروه در جامعه ایرانی زیست دارند، «مرفه» و «متوسط» و «ضعیف.» به مدد تصمیم های اقتصادی (سیاسی)، طبقه ای به نام «متوسط» ظاهرا وجود خارجی ندارد و هر چه است در کاغذ و پنل های اقتصادی، رخ می نمایاند. «طبقه متوسط» چون سرمایه و پول ندارد؛ مکنونات قلبی اش را با ثروت داراها پیاده می کند و در این میان نوعی برتری فکری و اجتماعی اش را برای همیشه نزد خویش نگه می دارد.

اکنون وضعیت به شــکلی است که بالانشــین و قعرنشین داریم و طبقه میانه هم رجعتی دوباره به قشر فرودست پیدا کرده است. اما علی رغم این وضعیت، سئوال اصلی این است که آیا زیست بوم ایران برای حیات «طبقه متوسط» مناسب است؟ برای پی بردن به ابعاد این موضوع، «آرمان امروز» با دکتر تقی آزاد ارمکی، جامعه شناس برجسته کشور به گفت وگو نشسته است.

ما جامعه‌ای داریم که در «عرض» توسعه یافته است

در شرایطی که بسیاری از صاحبنظران براین باورند که روند افول طبقه متوسط در ایران از دولت نهم آغاز شد و حالا تقریبا جامعه ایران با دو طبقه ضعیف (اکثریت) و غنی (اقلیت) مواجه است، شما کارکرد «طبقه متوسط» کشور را، به لحاظ واقعی و نظری چطور ارزیابی میکنید؟

جامعه‌ای که اساسا مساله‌اش از ساحت ملاحظات کلی در باب دولت و ملت عبور کرده و تلاش می‌کند که  از مظهر هویت ملی و ساختار نظام سیاسی عبور ‌کند و مستقر ‌شود، در استقرار خود تنوع، انواع تمایز و بستر گوناگونی ظهور می‌کند. چون در مرحله اول (جامعه قدیم) که اساس جوامع‌ «غیر طبقاتی» بود، نوعی همسان‌سازی یا انسجام عام مبتنی بر وجدان جمعی شکل می‌گرفت، این امر یا برپایه دین بود یا زبان و سرزمین. در آنجا امکان این‌که طبقاتی از اجتماعی بتواند خیلی نشر و رواج پیدا کند، خیلی وجود نداشت؛ یا نظام آن زمان، یک نظام قبیله‌ای بود یا از نوع نظام‌های غیر قبیله‌ای که دولت‌ها در آن وجود دارند، اما اساسا مبتنی برغلبه شاه بر ملت بودند.

ما می‌توانیم ایران پیش از انقلاب را این‌گونه مثال زنیم که حکومت‌های مستقل بزرگی داشتیم، ولی بازهم «شاه» کانون آن بود و این صورت‌بندی سلسله مراتب از بالا به پایین که در نوع ارتباط با قدرت گوناگون بود، تا نوع ارتباط با موقعیت‌های اجتماعی متفاوت بودند. البته در جوامع کهن، جامعه خود را در قالب نظام‌های ساختار طبقاتی بروز و ظهور می‌داد، ولی این دو در تعارض و تضاد با یکدیگر بودند. معمولا ساختار سیاسی و ساختاری که مبتنی بر حاکمیت قبیله یا رئیس قبیله (حاکمیت شاه) است، برنده بازی خواهد بود و سرکوب نظام اجتماعی در دستور آن حکومت‌ها قرار می‌گرفت. اما در دوره‌های استثنایی است که «طبقات» مهم می‌شوند، به‌عنوان مثال دوران میانی عصر صفوی، آن‌جایی که مراودات با جهان مطرح می‌شود و بعد مساله تولید و مصرف شکل می‌گیرد. تولید‌گران غیر از کسانی بودند که درگیر نظام سیاسی و سلسله مراتب می‌شدند یا از قشر افرادی که بر روی زمین یا در صنعت کار می کردند و بعد هم درگیری میان این ساختار و نظام سیاسی از بالا به پایین به‌وجود می‌آید که دولت صفویه آن را حل می‌کند.

در قاجاریه هم همین‌گونه است که ما در انقلاب مشروطه شاهد هستیم که منازعه‌ای بین بورژوازی ملی- بورژوازی جهانی یا بورژوازی حاکمیت ملی و مرکزی استبداد گران و رسانه‌ها شکل می‌گیرد.‌ اما در نظام‌های جدید اجتماعی و اقتصادی، چون اقتصاد مهم است و بعد هم مشارکت و بهره گیری از سرمایه‌های همه گروه‌های اجتماعی اهمیت پیدا می‌کند، اینجاست که ما جامعه‌ای داریم که در «عرض» توسعه یافته است.

حتی در ایران امروز هم که مشکلاتی در باب یکسان‌سازی وجود دارد، ولی در اصل گوناگونی مشاهده می‌شود و همین گوناگونی در دو صورت به وقوع می‌پیوندد. اول گوناگونی به معنای اجتماعی است؛ جامعه‌ای که گروه‌های اجتماعی آن به معنای عام وجود دارد و متکثر است و نظام سیاسی با نوع ارتباطی که با گروه‌های اجتماعی متکثر دارد، خود را صورت بندی می‌کند تا بتواند به مشروعیت برسد و مشارکت را بالا ببرد.

همکاری گروه‌های اجتماعی با سیاسی همواره وجود دارد

موضوع دوم جامعه در قالب طبقات اجتماعی مطرح می‌شود. جامعه‌ای مانند جامعه فرانسه و بیشتر جامعه آمریکا، جوامعی طبقاتی هستند و در کنار آن، تبلور گروه‌های اجتماعی هستند. ولی جامعه‌ای مانند جامعه ایرانی که در آن اقتصاد اهمیت زیادی ندارد! نظام طبقاتی آن نظام ضعیفی است. گروه‌های اجتماعی و تعارض گروه‌های اجتماعی و… موضوعیت پیدا می‌کند. یعنی همکاری گروه‌های اجتماعی با سیاسی همواره وجود دارد؛ به طور مثال، روشنفکران و جوانان، صنعتگران، کشاورزان، بیکاران و… ابر‌گروه‌های اجتماعی متفاوتی هستند که معنای اجتماعی سیاسی، فرهنگی و اقتصادی دارد تا جامعه سختی که بورژوازی و طبقه متوسط و طبقه کارگر، دهقان و… در آن حکم می‌کنند و رابطه این‌ها، تعیین کننده است. بنابراین در ایران، ما به نوعی سستی در باب ساختار طبقاتی داریم و الان بیشتر سستی نظام طبقاتی موضوع بحث است. نقش آفرینی برای طبقه متوسط به معنای متوسط اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی کمتر است ولی طبقه متوسط ما  مملو از گروه‌های روشنفکر، روزنامه نگار، منتقد، فرهنگی، کنشگر و… است. بورژوازی همین وضعیت را دارد، به‌گونه‌ای که یا غایب در نظام ایران یا پیوسته با نظام سیاسی در حال حرکت است.

در این شرایط شاهد هستیم که خصولتی‌ها و حاکمان ثروتمند، مهم می‌شوند و خود دولت هم در حوزه اقتصادی اهمیت پیدا می‌کند. بعد هم بورژوازی وابسته و بورژوازی ملی و مجموعه اینها ناشی از وضعیت نظام اجتماعی خواهد بود. طبقه پایین جامعه نیز که باید کارگران و دهقانان باشند، اما شاهد هستیم  که در طبقه پایین، جامعه ایرانی، مملو از نیروهای متکثر جاری و ساری است که همه ندار یا کم درآمد هستند، اما کارگر کارخانه یا کشاورزان نیستند. حاشیه نشینان، رانندگان و پیک‌ها و مسافرکشان موتور سوار و همه این‌ها با جامعه سخت‌تری که کارگران حضور دارند، گروه های اجتماعی را، تحت سلطه خود قرار داده‌اند و بعد کنش‌های رادیکال یا محافظه کارانه کارگری اتفاق می‌افتد (رادیکال به معنای انقلاب و محافظه کاران به معنای مشارکت از طریق احزاب) است.

شاید سوال شما این باشد که وضعیت طبقه متوسط در ایران چگونه است؟ باید بگویم که سال‌هاست طبقه متوسط در حال قبض و بسط (بزرگ و کوچک شدن) است. همان‌‌طور که طبقه بورژوازی ایران هم در حال قبض و بسط بوده است. نکته دوم اینکه، طبقه متوسط در سایه بورژوازی معنا پیدا می‌کند تا سایه طبقه پایین. وقتی بورژوازی در جامعه و کشور قوی می‌شود، طبقه متوسط هم قوی می‌شود و برعکس.

بورژوازی در ایران یا غایب یا ضعیف است

در تحلیلهایتان به موضوع مهمی اشاره کردید، در حالیکه بسیاری براین باورند که حیات طبقه متوسط به طبقه پایین یا بلعکس بستگی دارد تا قشر غنی جامعه. در ایران، اصولاً مزیت بورژوازی برای طبقه متوسط چگونه است؟ آیا به معنای عام بورژوازی وجود دارد؟

بله؛ اگر بورژوازی وجود نداشته باشد، طبقه متوسط می‌تواند دچار ضعف یا قوت شود، ضعفش این است که نمی‌تواند از طریق مراوده و تضاد، تقابل و همکاری که در بورژوازی وجود دارد، قوت بگیرد، یعنی اقتصادی بشود دستمایه فرهنگ، منازعه و کشمکش. فقدان بورژوازی آثاری برای طبقه متوسط ایجاد می‌کند و حضور طبقه متوسط برای بورژوازی مزایایی دارد. در حقیقت بورژوازی در ایران غایب بوده و نوعی شبه بورژوازی و شبه سرمایه‌داری وجود دارد و بیشتر خود دولت‌ها، جای بورژوازی عمل می‌کند. صنایع بزرگ متعلق به دولت است (سرمایه‌داری دولتی) و خود موضوعات کلان اقتصادی را پیش می‌برد، مانند؛ صنعت خودرو و پتروشیمی، نظام آموزش‌عالی، نظام پزشکی و دیگر صنایع که می‌تواند بورژوازی با آن جان بگیرد. پس بورژوازی در ایران یا غایب یا ضعیف است و در این وضعیت نمی‌تواند رابطه‌ای با طبقه متوسط داشته باشد، یعنی طبقه متوسط در این‌ شرایط، امکان حیات و رشد خیلی جدی پیدا نمی‌کند، چون طبقه متوسط سه دغدغه دارد، ابتدا توسعه که همان پروژه‌های بورژوازی در ایران باشد و طبقه متوسط به دلیل بورژوازی است که دغدغه توسعه ای پیدا می‌کند و می‌تواند از طریق نیروهای متخصص خود امکانی برای محقق شدن در پروژه‌های توسعه پیدا کند.

وقتی بورژوازی برای توسعه غایب است، بنابراین از این بابت طبقه متوسط نمی‌تواند کنش فعالی داشته باشد و از طرف دیگر وقتی بورژوازی به‌طور عام مساله‌اش در دست قدرت، قبض و بسط قدرت، بقای قدرت است، سیاست‌های دموکراتیک پیش می‌آید و دموکراسی موضوعیت پیدا می کند. در طبقه بورژوازی، دموکراسی سهم طبقه متوسط است. ولی طبقه متوسط وقتی می‌تواند در مورد دموکراسی حرف بزند که توسعه امکان داشته باشد و توسعه امر مقدم بر دموکراسی است و دموکراسی طبقه متوسط مساله‌اش اخلاق و فرهنگ و اعتدال اجتماعی است، اما در صورتی‌که پروژه توسعه امکان پذیر باشد. طبقه متوسط می‌تواند کمک کند و دغدغه‌های خود را در جامعه پیدا کند.

دولت، طبقه متوسط را مزاحم خود می‌داند

مساله سوم که برای طبقه متوسط اهمیت دارد، بحث اعتدال، عدالت و برابری است که به بحث طبقه پایین جامعه بر‌می‌گردد. وقتی با بورژوازی، طبقه متوسط قوی می‌شود، توسعه و تولید ثروت وجود دارد، نابرابری‌ها بیرون می‌زند و این جاست که طبقه متوسط با وجود بورژوازی و توسعه، می‌تواند بحثی را تحت عنوان «عدالت» داشته باشد. بنابراین ما در ایران مشکل ساختاری داریم که به بنیان بورژوازی باز می‌گردد. چیز دیگری هم به معنای دولت قوی و نظام سیاسی که به‌جای بورژوازی نشسته و کنش توسعه‌ انجام می‌دهد، دیده می‌شود. دولت در ایران بر خلاف بورژوازی در غرب، طبقه متوسط را مزاحم خود می‌داند چون طبقه متوسط می‌تواند پالایش‌گر، همراه و منتقد سیاست‌های توسعه‌ای حاکم باشد. طبقه حاکم توسعه را مبتنی بر عقل اجتماعی صورت بندی نکرده است و بر اساس منافع خاصی که می‌تواند منافع مبتنی بر قرون سابق دست باشد، فعالیت می‌کند.

بنابراین، به همین دلیل است که طبقه متوسط همیشه ضعیف شده است. این طبقه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در دستور کار دولت‌ها قرار داشت که حذف یا ضعیف شود و طی این سال‌ها اهداف، وظایف وموقعیت‌ها و سرمایه هایش مورد نکوهش قرار گرفته است. بنابراین، در این وضعیت کسی خیلی دلش برای طبقه متوسط نسوخته و اگر اتفاقی افتاده و بقای متوسطی وجود داشته، این تلاش خود طبقه متوسط برای بقا و فعالیت بوده است. اگر به حوزه هنر و سینما و علم و اخلاق مراجعه کنید، کمتر زمانی دولت‌ها در ایران قصدشان تقویت این عرصه‌ها بوده است، اما از دغدغه‌های ذاتی طبقه متوسط است. با این حال دولت‌ها قصدشان همسان سازی و یکسان‌سازی با طبقه پایین جامعه بوده، به همین منظور همیشه طبقه متوسط مورد تحقیر قرار گرفته که چرا به مردم توجه نمی‌کنید و مانند مردم نیستید؟! حقیقت این است که طبقه متوسط نمی‌تواند مانند مردم باشد بلکه مردم باید حرف‌های طبقه متوسط را گوش کنند.

حرفی که امروزه به دانشگاهیان می‌زنند: «چرا مانند مردم عادی حرف نمی‌زنید و آداب رعایت نمی‌کنید» و… ولی آنها یا می دانند و خود را به آن راه می‌زنند یا نمی‌دانند که طبقه متوسط نباید مانند مردم باشد، بنابراین آن جایی که یکسان سازی طبقه متوسط با پایین جامعه صورت می‌گیرد، از سوی دولتمردان استقبال قرار می‌گیرد  طی دهه‌های مختلف ستیز، حذف، بی‌اعتنایی و تحقیر طبقه متوسط همچنان وجود داشته است. اتفاقی که در ایران افتاده این است که طبقه متوسط در ایران با تمام تنگناها و فشاری که وجود داشته، به چند دلایل زنده ماند، یکی از دلایل اهداف پنهانی که در انقلاب اسلامی وجود داشت. اهداف انقلاب اسلامی  استقلال، دموکراسی، توسعه و اخلاق اجتماعی بود. همان‌طور که در ذات طبقه متوسط دموکراسی، حیات فرهنگ، سامان اجتماعی و اخلاق دغدغه است. اما طی سال‌های اخیر با جان گرفتن طبقه متوسط، کمک شده است که در حوزه اندیشه، فکر، رفتار اتفاقات مثبتی  به وجود بیاید مانند؛ حضور طبقه متوسط در حوزه سینما، موسیقی، دانشگاه، مطبوعات و… که اراده طبقه متوسط بوده است تا این که در سیاست کلی نظام فرهنگی ایران وجود داشته باشد.

از مداحی‌گری سلبریتی‌های فرهنگی و سلبریتی‌های روشنفکرانه

برخی از صاحب نظران، بر این باورند که روشنفکران برای موفقیت باید به زبان توده سخن بگویند، ظاهرا شما که احتمالا روشنفکران را در طبقه متوسط میدانید و میگویید آنها زبان خاص خود را دارند، مخالف این عقیده هستید؟

به نظر من، روشنفکران نباید با زبان توده مردم حرف بزنند، این حرف‌ها متعلق به دوره پیش از انقلاب و نگاه‌های مارکسیستی است که روشنفکران چاره‌ای به جز رفتن به میان مردم نداشتند و مثل مردم باشند و سخن بگویند و زیست‌شان هم به همین شکل باشد. خیر؛ روشنفکران باید جایگاه خودشان را داشته باشند، زبان خودشان را داشته باشند و ایده خود را مطرح کنند. در اینجا نیروی دیگری میان روشنفکران و جامعه هستند که می‌توانند انتقال ایده روشنفکران به جامعه را ممکن و ایجاد کنند تا خودشان این زبان را داشته باشند. مشکلی که در فرهنگ ایرانیان وجود دارد، روشنفکران توده‌گرا، روشنفکران عوام‌گرا، روشنفکران عوام زده و روشنفکران سلبریتی ایجاد شده و نزاع اینجاست که برخی از روشنفکران، به سطح سلبریتی‌ها رسیده‌اند. در این شرایط، اضمحلال فرهنگ شکل می‌گیرد، درست سخن گفته و نوشته نمی‌شود، ایده‌ها شفاف نیست و از ایده‌ها دفاع نمی‌شود.

در حوزه دینی نیز مداحی‌گری و در حوزه اندیشه سلبریتی‌های فرهنگی و سلبریتی‌های روشنفکرانه، ظهور پیدا می‌کند که سال‌هاست شاهد هستیم که به هم‌ریختگی فرهنگی ایجاد کرده است. اما باز گردیم به بحث روند حرکتی طبقه متوسط که باید به موقعیت‌های زیست مدرن اشاره کنم و وضعیت ما در جهان مدرن امروز باز می‌گردد؛ جهان مدرن مملو از خواسته، نیاز و سازمان، نهاد، کنش و آرزوی فرهنگی اجتماعی است، آدمیان در جهان مدرن با این‌که نیازهای طبیعی و زیستی دارند، نیازهای فرهنگی‌شان فغان می‌کشد و این‌گونه است که ورود فضای مجازی به جهان ایرانی چیز عجیبی بود که ما از آن غافل شدیم. حال چگونه است که در ایرانیان این حجم از نیازمندی‌های اقتصادی، مشکل و تحریم وجود دارد ولی جامعه در فضای مجازی حضوری پررنگ دارد؟ به دلیل این‌ است که در جهان مدرن فضایی برای مصرف و دیدن، مشاهده کردن و نقد کردن و به سخره گرفتن و مصرف به وجود آمده است. این‌ فضا بازیگر می‌خواهد و کسانی را طلب می‌کند که بازی کنند، بازی بسازند، معنا کنند، تولید کنند و با ایدهشان بسازند و طبقه متوسط به اضطرار این‌جا وارد شده است.

به طور مثال اگر در ایران دانشگاه‌ها باز نمی شد، اگر مطبوعات به ضرورت پیش نمی‌آمد، طبقه متوسط شکل نمی‌گرفت و اگر نهادهای فرهنگی نبودند طبقه متوسط پیش نمی‌رفت. به عنوان مثال؛ در افغانستان که دانشگاه را به این روز می‌اندازند و دانشگاه و سینما را تعطیل می‌کنند، طبقه متوسط یا ضعیف و پنهان شده یا وجود ندارد، ولی در ایران می بینیم که این مساله از دستور کار دولت‌ها خارج شده و طبقه متوسط در این زمینه های فرهنگی هزینه می‌کند و وقت می گذارد. به عنوان مثال؛ مراکز فرهنگی که غیر دولتی شکل گرفته، را چه کسانی مدیریت می کنند؟ چگونه صورت‌بندی و ادامه حیات می‌دهند و نیروی تاییدیه می‌پرورانند؟ در حوزه موسیقی و کلاس‌های آموزش موسیقی فردی، جمعی و نهادی و سازمانی طبقه متوسط حضور دارد. در بحث آموزش، مهاجرت و سرمایه گذاری، مهارت‌های اجتماعی نیز همین گونه است و خیلی موارد دیگر که طبقه متوسط سرمایه گذاری می‌کند و چون خود تولید کننده است و منفعت می‌برد و ایده می‌پروراند.

طبقه متوسط به لحاظ اقتصادی ریزش کرده، ولی به لحاظ اجتماعی و فرهنگی بزرگ‌تر شده 

قبل از اینکه نکته چهارم را بگویم، باید عنوان کنم که منظور من از طبقه متوسط، آن وجهه فرهنگی و اجتماعی است، هرچند که پژوهش‌ها نشان می‌دهد که طبقه متوسط به لحاظ اقتصادی ریزش کرده، ولی به لحاظ اجتماعی و فرهنگی ریزش نکرده و بزرگ‌تر شده است. آرزوها و ایده‌های طبقه متوسط فراگیر شده است و کل جامعه هم طبقه بالا و هم طبقه پایین را درگیر کرده است، به عبارت دیگر درست است که طبقه متوسط به لحاظ اقتصادی ضعیف شده اما به لحاظ اجتماعی و فرهنگی بسیار فراتر و بزرگ تر از خودش شده است؛ چون آرزوها، انتظارات و دغدغه هایی که دارد به‌نام دموکراسی، اخلاق و جامعه مساوات طلب، جامعه توسعه و … فراگیر شده  و کل جامعه را فرا گرفته است. در فضای خلوت، شاهد هستیم که طبقه بالا و خانواده‌هایشان دغدغه‌ها و آرزوهای طبقه متوسط دارند و طبقه پایین نیز به همین شکل، از جای خود کنده شده و آرزوی طبقه متوسط دارد، بنابراین خیلی موافق با این نیستم که طبقه متوسط در مسیر میرایی قرار گفته، چون هرچند که طبقه متوسط در ایران به لحاظ اقتصادی ضعیف شده و تعداد آن کاهش پیدا کرده، اما اعتقاد من این است که طبقه متوسط با تمام ضعف‌های اقتصادی خود، بزرگ‌تر از چیزی نشان می‌دهد که تصور می کردیم و در این رابطه نقش آفرینی می‌کند و همچنان آماده نقش آفرینی مهم در عرصه توسعه، فرهنگ، سیاسی و دموکراسی در ایران است.

زیست بوم دولت‌ها در کشور ما، زیست بوم ضد طبقه متوسط است

یعنی از نظر شما در جمهوری اسلامی، همه دولتها به تضعیف طبقه متوسط پرداختهاند و آیا این اقدام را، پیشبرد اهداف خود میدانستند؟  آیا دهه اول انقلاب هم اهداف دولت ها تضعیف طبقه متوسط بود؟

بله، اساسا معتقدم که زیست بوم دولت‌ها در کشور ما، زیست بوم ضد طبقه متوسط است، چرا که بر اساس دوگانه حاکمان و محکومان صورت‌بندی شده است. اساساً آرمان‌های انقلاب اسلامی برای ترمیم رابطه یا حذف طبقه حاکمان و در راستای حمایت از طبقه مستضعف در برابر حاکمانی که نابرابری طلب بودند، شکل گرفت. زمانی‌که طبقه حاکم حذف می شود جایی برای طبقه متوسط وجود ندارد؛ چون طبقه متوسط زیست متعادل، زیست متقارن، زیست همگون، زیست همراه با تغییرات ساختاری را دنبال  و همه نیروها را دعوت به حرکت و تغییر می‌کند. شواهد بسیاری زیادی وجود دارد که اساسا در دولت‌ها میلی به برپایی یا حیات طبقه متوسط ندارد و سیاست‌های بسیار زیادی هم طراحی شده که طبقه متوسط را از بین ببرند تا بتواند با حاکمیت جامعه و طبقه پایین و مستضعفان پیش بروند و  به‌نوعی یکسان سازی انجام دهد. در اینجا بحث جالبی مطرح می‌شود به‌نام «فرهنگ عمومی». حالا باید دید که فرهنگ عمومی از کجا درآمده که این‌قدر مفهوم مهمی است. نظامی سیاسی حاکمان از طریق مهم جلوه دادن فرهنگ عمومی همسان‌سازی فرهنگی را انجام می‌دهند و دنبال می‌کنند.

فروریختن طبقه متوسط در دولت قبل بیشتر شد

آیا همه دولت ها به یکسان به تضعیف طبقه متوسط کمک کردند؟

تفاوت زیادی بین دولت‌ها در مورد نگاهشان به طبقه متوسط وجود ندارد. یکی بیشتر دیده می‌شود و یکی کمتر. مثلا دولت اصولگرای احمدی نژاد چون که نگاه خاص‌تری به توده داشت، بی اعتنا به طبقه سرمایه‌دار و بورژوازی بود، ولی در آنجا نیز دیده می‌شد که طبقه متوسط اتفاقا رشد و قدرت بهتری را پیدا می‌کند، چون به بازی گرفته نمی‌شد و بازی خودش را می‌کند و به همین دلیل، نقش خودش را داشت و تاثیر گذار بود. دولت‌های دیگر هم همین‌طور هستند. مثلا دولت اصلاحات به‌واسطه بخش عمده طبقه متوسط، ظهور کرد و به قدرت رسید، ولی اتفاقا برای همین خودش می‌شود ضد طبقه متوسط؛ چون آدم‌هایی که آمدند بالا و در راس دولت قرار گرفتند، فکر می‌کردند، نمایندگی می‌کنند، در حالی‌که اصلا نمایندگی نمی‌کنند و نمی‌توانند دغدغه‌های طبقه متوسط را برطرف و حل کنند. من فکر می‌کنم زمینه فروریختن طبقه متوسط در دولت قبل بیشتر شد، چون دولتی که روی کار آمد، عملا ضد این طبقه بود. استراتژی که در ایران حاکم است یعنی این دوگانگی بین حاکمان و مستضعفان و دفاع از محرومان جایی برای طبقه متوسط ایجاد نمی‌کند و هر دولتی که خودش برگرفته و طرفدار طبقه متوسط باشد، این طبقه متوسط است که قربانی و هزینه پرداخت می‌کند، برای همین در دولت‌های اصلاحات بیشتر از همه آسیب دیدند. ولی در دولت‌های اصولگرا لطمه کمتری وارد شد.

جامعه ایرانی، جامعه‌ای نیست که نیروهای شبکه‌ای قدرتمند در آن شکل گرفته باشد

 آیا شما با این دیدگاه که در جامعه شبکهای امروز نیروهای شبکهای، جای نیروهای اجتماعی مانند طبقه، گروه و حزب را گرفتهاند و به صورت شبکهای عمل میکنند، موافق نیستید؟ به عبارت دیگر در جامعه شبکهای و ظهور، گروههای شبکهای که بهصورت جمعی و همه طبقات در درون آن عمل میکنند، باید از طبقه متوسط صحبت کرد یا نیروهای شبکهای؟

اگر ما با یک جامعه شبکه‌ای روبه‌رو باشیم، طبیعی است نیروهای شبکه‌ای می‌توانند نقش  جایگزین یا حمایتی نیروهای اجتماعی کلاسیک را برعهده بگیرند؛ مانند طبقه اجتماعی و طبقه متوسط. اما جامعه ایرانی، جامعه‌ای نیست که نیروهای شبکه‌ای قدرتمند در آن شکل گرفته باشد با وجود برخورداری از جهان و زیست مجازی. زیست مجازی در ایران بیشتر استهزا گرفتن حیات اجتماعی است، نه یک زیست واقعی و جدی. مثلا نمی‌بینیم که افرادی که در فلان شبکه اجتماعی حضور دارند، یک ایده واحدی را دنبال کنند یا دغدغه‌شان، دغدغه‌ای متفاوت و جدید در باب حیات اجتماعی در مقایسه با نیروهای رسمی باشد. این امر مهمی است که شما شاهد هستید که در جامعه ایران دولت تا چه اندازه به سادگی، در نظام شبکه‌ای مداخله و آن را مختل می‌کند، تغییر می‌دهد یا گروه‌های ذی‌نفوذ داخلی یا خارجی این کار را انجا می‌دهند. پس این گروه قوام کافی برای نقش آفرینی جدی پیدا نمی‌کند تا نقش آفرینی خود را داشته باشد. افزون براینکه این امر در ادامه نیروهای رسمی در جامعه است، نیروهایی که در فضای مجازی حضور دارند و در ساختار شبکه‌ای قرار گرفته‌اند، در ادامه آنها زیست می‌کنند.

تقی آزاد ارمکی طبقه متوسط